خانه » مطالب درسی » بازآفرینی ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم

بازآفرینی ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم

بازآفرینی ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد
4/5 - (86 امتیاز)

در این مطلب از سایت برای شما کاربران عزیز بازنویسی و بازآفرینی ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم را تهیه و منتشر کرده ایم

بازآفرینی حکایت صفحه 76 کتاب نگارش هفتم , داستان و معنی ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم کتاب نگارش پایه هفتم , بازآفرینی مثل نویسی درس 6 صفحه 76 بار کج به منزل نمیرسد , باز آفرینی و انشا کوتاه ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم به زبان ساده

 

ضرب المثل زیر را باز آفرینی کنید :

بار کج به منزل نمیرسد

 

معنی ضرب المثل بار کج به منزل نمی رسد :

 

بار کج به منزل نمی رسد یعنی نمی توان با استفاده از کارهای اشتباه به یک هدف خوب رسید زیرا اشتباهات باعث می شوند کار وضعیت بدتری پیدا کند و نه تنها به هدف نخواهیم رسید بلکه دچار مشکلات بیش تری هم خواهیم شد.

این ضرب المثل نشانی از سرانجام نداشتن کارهای نادرست و از مسیرهای اشتباه دارد، و به ما نشان میدهد که وقتی انسان در کارهای خود در جامعه و یا کارهای شخصی خود می خواهد با زرنگی و تقلب کارهای خود را به پیش ببرد و یا در کارهای خود دروغ بگوید تا بتواند کارهای خود را زودتر تمام کند هیچ وقت این شیوه سرانجام خوشی ندارد. مثلاً کسی که می خواهد کاری را شروع کند با پول ربا قرض می گیرد و کار خود را شروع میکند خداوند هیچگاه به کارش برکت نخواهد داد زیرا ربا جنگ با خداست و خدا رباخواران و ربا دهنده گان را دوست ندارد ولی اگر انسانی همواره بنای خود را در هر شرایط برپایه صداقت بگذارد در هر یک از تصمیمات زندگی و کارهایش هرچند به ضرر او باشد صداقت را ملاک رفتار خود قرار بدهد و فرد موفقی خواهد بود و آینده بسیار روشن و با عزتی خواهد داشت.

 

بازآفرینی ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم :

 

 

در زمان های قدیم پسری جوان و بازیگوش در روستا زندگی می کرد که دستش کج بود و دزدی می کرد و سر اطرافیان خود را کلاه میذاشت.

اما هر چه قدر دزدی می کرد و حق دیگران را می خورد نه خانه خوبی داشت و نه غذا درست حسابی برای خوردن داشت و همیشه بدهکار بود.

روزی که کیسه ای سکه دزدیده بود از دست سربازان در حال فرار بود.

بعد از دویدن زیاد و رهایی از دست سرباز ها، گوشه ای ایستاد تا نفسی بکشد و دوباره فرار کند.

وقتی دست در جیب خود کرد تا از وجود کیسه اطمینان کند هر چه قدر گشت، کیسه ای در جیبش پیدا نکرد.

پیر مردی که در گوشه ی همان دیوار بود و رفتار پسر را مشاهده می کرد، گفت ای جوان بار کج به منزل نمی رسد.

 

بازنویسی ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم :

 

در گذشته های دور مرد جوانی دارد زندگی میکرد که پدر درستکاری داشت اما خودش فرد فریب کاری بود و به شیوه های مختلف از مردم پول قرض می گرفت و به آن ها قول می داد این پول را پس بدهد اما قصد پس دادن آن ها را نداشت.

مردم به خاطر درستکاری پدر مرد جوان به او اعتماد کرده و پول قرض می دادند و پدر نیز همیشه پسرش را نصیحت می کرد اما متاسفانه مرد جوان گوش شنوایی برای حرف های پدر نداشت، تا این که بالاخره یک روز دزدی سراغ او آمد و پول هایش را دزدید و او که فریاد می زد پول هایم کو رسوا شد و همه فهمیدند که او فردی متقلب بوده و قصد فریب همه را داشته است.

 

بازآفرینی کوتاه ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم :

 

یکی از بچه های کلاسمان بود که همیشه در همه ی امتحان ها تقلب می کرد. ما همه مجبور بودیم از مدرسه به خانه برگردیم و کلی درس بخوانیم. تازه خیلی وقتها هم نمره هایمان خوب نمی شد. اما او هیچ وقت درس نمی خواند. فقط سر جلسه امتحان از روی دست بقیه بچه ها یا از روی کتاب و جزوه تقلب می کرد و نمره های خوب می گرفت.ما همه خیلی از او بدمان می آمد.
و او هم همیشه ما را مسخره میکرد که کلی درس می خوانیم و آخر سر نمره مان از او کمتر است. چند باری نشستیم و سعی کردیم راه حلی پیدا کنیم اما بجایی نرسیدیم. به دلایلی هم نمی خواستیم به معلممان بگوییم.
خلاصه یکسال گذشت و او همه نمره هایش بهتر از ما شد. امتحانات ترم آخر رسید. باز هم همین کار را تکرار کرد و آنقدر اعتماد بنفسش زیاد شده بود که بدون ترس جلوی مراقب ها تقلب می کرد. امتحانات تموم شد و روز دادن کارنامه ها رسید.
دیدیم که گریان از اتاق مدیر به بیرون آمد. پرس و جو کردیم که ببینیم چه شده است، فهمیدیم که معلممان همه ی این مدت را حواسشان به او بوده، و می دانستند که او دارد تقلب می کند اما می خواستند او به کارش ادامه دهد تا در آخر مچش را بگیرند.
خلاصه او آن سال مردود شد و مجبور شد که یکبار دیگر آن پایه را بخواند. و آنج بود که من معنی ضرب المثل «بار کج ب منزل نمی رسد» را فهمیدم.

 

گسترش ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم :

 

در همین حوالی های شهر در کوچه بازار ها در گوشه ایی از همین دنیا در خانه ایی فقیرانه که هر دیوارش ترکی برداشته که هر کدام نشان از یک اتفاق و ماجرا است.خانواده ایی زندگی می کردند،اینبار نمی توان گفت در صلح و ارامش و عشق.در این خانواده همیشه جنگ بوده و دعوا بوده و کدورت.در این خانواده هزار مشکل بوده و هزار درد که همه ی ان ها تنها یک راه حل داشته اند ان هم چیزی نبوده جز پول!اری همان چند اسکناس کاغذی که حلال هزار و یک مشکل است.مخصوصا در خانه ی فقیرانه که دست می برند به هزار نوع کار تا پول در بیاورند و مشکلشان را برطرف کنند.این بین بعضی افراد دنبال پول حلال می روند و بعضی به دنبال پول حرام.در این خانواده همیشه مشکل مالی موج می زده ،بااینکه پدر خانواده همیشه در بیرون از خانه دنبال پول بوده اما همیشه باز هم هشتش گرو نهش بوده.مادر خانواده که دیگر خسته شده بود تصمیم به جدایی گرفت اما قبل از ان خواست که شغل پدر خانواده رابفهمد همان شغلی که همیشه ان را پنهان می کرد و هربار از گفتنش شانه خالی می کرد.زمانی که مادر خانواده فهمید که همسرش دزدی می کند و ازراه حرام زندگیش می چرخید بسیار خشمگین شد و ان لحظه بود که فهمید برای چه روزیشان برکت ندارد وم روز به روز برمشکلات زندگیشان اضافه می شد.

 

حکایت و ریشه ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم :

 

یکی از شاهزادگانی که به سعدی شیرازی ارادت داشت، محرمانه از شاهزاده خانم خویش به وی شکایت کرد که همه ساله برای من سه قلوی دختر می‌آورد و از او علاج خواست. سعدی راه‌حلی نشان داد که شاهزاده خانم را سخت برآشفته ساخت و فرمان داد او را از شهر اخراج کنند.

شیخ بار سفر بست و زاد و توشه سفر را در یکتای خورجین و تای دیگر را خالی گذاشت. آن‌گاه خورجین را روی الاغ انداخت، ولی از هر طرف که خورجین را می‌انداخت، آن طرفی که پر بود، سنگینی می‌کرد و به زمین می‌افتاد. شاهزاده خانم که از پنجره قصر این ماجرا را می‌نگریست، به سعدی بانگ زد و گفت: بار کج به منزل نمی‌رسد.

چرا وسایلت را مساوی در هر دو طرف خورجین نمی‌گذاری تا تعادل برقرار شود و بارت به زمین نیفتد؟ سعدی گفت: از ترس شما؛ زیرا من هم جز آنچه شما گفته‌اید، نگفتم ولی شما امر کردی مرا از شهر بیرون کنند.

 

داستان ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم :

 

چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند یك هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاریخ امتحان اشتباه كرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.

آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم كه در راه برگشت لاستیك خودرومان پنچر شد و از آنجایی كه زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم كسی را گیر بیاوریم و از او كمك بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.»…..استاد فكری كرد و پذیرفت كه آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یك ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست كه شروع كنند… آنها به اولین مسأله نگاه كردند كه ۵ نمره داشت.

سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند… سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال ۹۵ امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال این بود: كدام لاستیك پنچر شده بود؟

 

بازآفرینی با قالب خاطره ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم :

 

در دوران دبستان دوستی به نام نیلوفر داشتم که تنبل بود ولی همیشه نمره های خوبی می گرفت.

همه در عجب بودیم که چطور با این که نه به درس گوش می دهد و نه درس می خواند نمره هایش بالاست و با نمره های خوبی هر سال را تمام می‌کند.

تصمیم گرفتم با نیلوفر بیشتر آشنا شوم و همین هم شد. ما با هم دوست های صمیمی شدیم.

سال آخر پایه ابتدایی که امتحان های آخر سال برگزار میشد بالاخره یک روز از او پرسیدم چطور با این که درس نمی خوانی نمره خوبی میگیری؟

نیلوفر خندید و گفت من هر سال سوال های امتحان را با یک ترفند پیدا می کنم و دیگر نیازی نیست که بخواهم خودم را خسته کنم و درس بخوانم.

راستش را بخواهید برایم عجیب بود که همچین دل و جراتی دارد و هیچ وقت لو نمی رود.
بعد از یک ماه مدرسه به طور ناگهانی اعلام کرد برای ورود به دوره راهنمایی برای اطمینان بیشتر یک امتحان برگزار می‌شود که خیلی مهم است و هرکس قبول نشود نمی تواند به دوره راهنمایی برود و باید دوباره همین پایه را بخواند.

نکته مهم این بود که این امتحان تنها یکبار برگزار می شد، نیلوفر به حرف‌های مدیر گوش می‌کرد و آرام در گوشم گفت خیالت راحت سوال‌ها را باز پیدا می کنم. بچه نمی خواد درس بخونی!

راستش شک کردم امتحان به این مهمی سوال هایش لو برود. برای اطمینان خودم و اینکه اگر قبول نشوم مجبورم دوباره در همین پایه درس بخوانم درسم را کامل خواندم و به نیلوفر هم گفتم تو هم درست را بخوان شاید سوالات لو نرود اما گوش نکرد.

روز امتحان وقتی به مدرسه رفتم نیلوفر را پیدا نکردم. وقتی امتحان تمام شد خیلی خوشحال بودم چون مطمئن بودم نمره بالایی میگیرم.

وقتی از جلسه امتحان بیرون آمدم نیلوفر را دیدم که گریه میکند. به سمتش رفتم و ازش پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟

در حالی که گریه می کرد گفت سوالات را نتوانستم پیدا کنم و امتحان را خراب کردم.

ناخودآگاه به یاد چند روز پیش افتادم که ماجرا را برای مادرم تعریف کردم و مادرم گفت بار کج هیچ وقت به منزل نمیرسد.

 

گسترش ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم :

 

پسر پای تلویزیون نشسته بود و به خواهر شیرخوارش که گریه می‌کرد توجهی نداشت. مادرش داشت شام می‌پخت. شب مهمان داشتند، مادر گفت:«خورش را پختم و تا چند دقیقه دیگر برنج را می‌پزم. زود برو از نانوایی دایی‌ات دو تا نان بگیر برای ته دیگ برنج. دیرنکنی‌ها». پسر در حالی که غرولند می‌کرد از خانه بیرون رفت. نانوایی دایی دو تا کوچه بالاتر بود.

وقتی به کوچه رفت، دوستانش که فوتبال گل کوچک بازی می‌کردند، صدایش زدند و گفتند:«بیا با ما بازی کن». نمی‌دانست چکار کند. از یک طرف مامان گفته بود که برود نان بخرد و از طرفی فوتبال لذت بیشتری داشت. پسر نگاهی به پول توی دستش انداخت و نگاهی به بچه‌ها و همراه آنها مشغول بازی شد. با خودش گفت:«می‌گویم نانوایی بسته بود. صبر کردم تا باز شود و شروع به پخت کند». از این فکر خوشش آمد و با خیال راحت تا دم غروب وسط کوچه بازی کرد. بازی که تمام شد، بدو بدو رفت در نانوایی. پول را دراز کرد و گفت:«دو تا نان!» شاگرد نانوا پوزخندی زد و گفت:«دیگر نیاز نیست نان بخری. مادرت سلام رساند و گفت…»

حرفش تمام نشده بود که دایی سرش را از پشت تنور بیرون آورد و با اخم گفت:«این کارها خوب نیست. مادرت بنده خدا بچه به بغل آمد اینجا. داشت حرص می‌خورد. گفت تو را وسط کوچه دیده، آنقدر مشغول بازی بودی که حتی صدایش را هم نشنیدی. چه جوابی داری برایش؟»

پسر می‌خواست جوابی را که قبل از بازی آماده کرده بود به دایی بگوید، اما مادرش او را دیده بود پس دروغ و ناراستی فایده نداشت. آنقدر غرق بازی بود که اصلاً گذر مادرش را متوجه نشده بود. باری که قرار بود کج به منزل برسد، هرگز به منزل نرسید. چه خوب است که همه با راستی و درستی رفتار کنند و به این فکر نکنند که می‌توانند بار را کج بگذارند.

 

ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم را باز آفرینی کنید :

 

در روزگار قدیم مردی جوان زندگی می کرد که بسیار به زرنگی معروف بود. این مرد لقب زرنگ را با دوز و کلک به دست آورده بود. هرجا که می توانست نقشه ای می کشید تا دیگران را فریب بدهد و کار خودش را پیش ببرد. هیچ توجهی به درست یا نادرست بودن کارهایش نداشت.
این مرد، پدری پیر و درستکار داشت که همیشه او را نصیحت می کرد:«اگر خواهان به سرانجام رسیدن کارها و موفقیت در برنامه هایت هستی، راست گو و راست کردار باش و باور داشته باش که ناراستی و حقه بازی عاقبت خوبی ندارد». اما او گوشش به حرف پدر پیر بدهکار نبود. می گفت:«می بینی که من از تو پولدارترم یعنی بهتر کار کرده ام».
روزی مرد جوان به در سرای همسایه اش رفت و گفت:«آنقدر بی پول شده ام که برای خرید غذا هم پول ندارم. می ترسم بچه هایم از گرسنگی هلاک شوند». مرد همسایه از آشنایان پدرش بود؛ گرچه می دانست که مرد جوان ممکن است به او حقه بزند، به خاطر پدرش و به دلیل حق همسایگی مقداری از پولی را که خودش نیاز داشت، به او داد. مرد که پول را گرفته بود، به همسایه قول داد که به محض اینکه پول دار شد، پول او را پس بدهد. اما برخلاف سخنش، دلش نمی خواست پول همسایه را پس بدهد. می خواست آنقدر پس ندهد تا همسایه به تنگ بیاید و سراغ پولش را بگیرد.
او از افراد دیگری هم به همین شیوه و به اعتبار پدرش پول قرض کرده بود. مرد جوان می خواست با این پول ها کالایی را بخرد و در انبار بگذارد تا گران شود و از این طریق سود کند.
چند روز بعد، همه پول هایی را که داشت، در جیب قبایش گذاشت و به بازار رفت تا آن کالا را خریداری کند. در میانه راه مردی ناشناس به او تنه زد و مرد جوان بر زمین افتاد. مرد ناشناس با عجله از آنجا دور شد.
مرد جوان اول نفهمید چه شده است. بعد که بلند شد و دست به جیب قبایش برد، فهمید که کیسه پولش نیست. بر سرش زد و گفت:«وای پول هایم… حالا چه کار کنم؟» در همان حال همسایه اش از آنجا رد می شد. او را دید و گفت:«چه شده؟ مگر تو نگفتی که هیچ پولی نداری؟» مرد جوان که خجالت زده شده بود، گفت:«بله! من اشتباه کردم، بار کج به منزل نمی رسد».
همیشه بهتر است که راستی و درستی را پیشه خود سازیم؛ چرا که بار کج به منزل نمی رسد.

 

انشا ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 نگارش هفتم :

 

یک خوانواده با دو فرزند , یک فرزند سالم و صالح و فرزندی دیگر نادان و خلاف کار , آنها پدر پولداری داشتند پدری با داریی هایی کلان ,در کوچکی مارد خود را از دست داده بودند و پس از سکته ای که پدرش کرد و از دنیا رفت .

فرد خلافکار با برادرش بر سر ارث با برادرش دعوایش شد و همه ی دارایی های پدرش را به نام خود کرد و برای خود برداشت پسر صالح و دانا جمله ای از زبانش در آمد و به او کفت بار کج به منزل نمیرسد ولی آن پسر اصلا به گفته برادرش برادرش اهمیتی نداد او با کمی از آن پول ماشین مدل بالا , خانه ای لوکس و زیبا و باغی گرفت .

سالها گذشت و گذشت , او ازدواج کرد و تصمیم گرفت که به مسافرتی بروند . آن ها در راه مسافرت بودند که ناگهان تصادف کردند و آن مرد به شدت زخمی شده بود ولی زنش حتی یک تار مو از سرش کم نشد . به بیمارستان منتقل شدند شدت جراحت مرد انقدر بالا بود که تمام داریی هایش را خرج کرد ولی باز هم نمیتوانست خوب راه برود

نتیجه : برادرش به عیادتش آمد و به او گفت : همان طور که گفته بودم بار کج به منزل نمیرسد . مرد به اشتباه خود پی برده بود اما چه فایده وقتی که کار از کار گذشته بود .

 

 

پایان مجموعه

بازآفرینی ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد صفحه 76 کتاب نگارش پایه هفتم

 کاری از گروه آموزشی درس کده

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *