در این مطلب از سایت برای شما کاربران عزیز انشا عینک با روش طبقه بندی کردن موضوع صفحه 42 نگارش هفتم را تهیه و منتشر کرده ایم
انشا عینک صفحه 42 کتاب نگارش پایه هفتم ,انشا درباره عینک درس 3 صفحه 42 با مقدمه بدنه و نتیجه و آغاز میانه و پایان ,گام به گام صفحه 42 نگارش هفتم , جواب صفحه 42 نگارش کلاس هفتم
با استفاده از روش طبقه بندی كردن موضوع متنی با یکی از موضوع های زیر بنويسيد
انشا در مورد عینک صفحه 42 نگارش هفتم :
مقدمه : عینک برای برخی از مردم یعنی دیدن دوباره ی زیبایی های جهان، زیبایی هایی که به علت ضعیف شدن بینایی چشم ها تار و محو به نظر می رسید با عینک بار دیگر تر و تازه شده و چشم های آدمی را مبهوت خویش می کند.
بدنه : در گذشته های دور و قبل از اختراع عینک زمانی که فردی دچار ضعف در بینایی می شد دیگر تا پایان عمر نمی توانست دید کاملی داشته باشد و حتی با پیشرفت این ضعف گاهی از انجام دادن کار های اولیه نیز باز می ماند.
اما پس از اختراع عینک این افراد بار دیگر توانستند دنیا را به طور کامل مشاهده کنند، البته در ابتدا پذیرفتن افراد با یک عینک روی صورت شان برای مردم مشکل بود و در بسیاری از موارد نیز این گونه افراد مورد تمسخر دیگران قرار می گرفتند و به خاطر همین تمسخر این افراد نمی توانستند از عینک استفاده کنند اما خوشبختانه رفته رفته استفاده از عینک در بین مردم جا افتاد.
با این که عینک دنیای بسیاری از مردم را تغییر داد اما امروزه با وسیله ی بهتری در حال جایگزین شدن است، عینک ها حال جای خود را به لنز های تماسی داده اند و افرادی که با استفاده از عینک مشکل دارند می توانند از لنز های تماسی استفاده کنند.
البته به غیر از عینک های طبی که برای اصلاح دید به کار می رود عینک های دیگری نیز وجود دارند که چشم ها را در مقابل عوامل مختلف محافظت می کنند، مثلا عینک های آفتابی که از چشم ها در مقابل اشعه های مضر خورشید محافظت می کنند.
عینک های مورد استفاده در مشاغل مختلف نیز از این دسته عینک ها هستند، مثلا در شغل هایی مانند جوشکاری، تراشکاری، پزشکی و … از عینک هایی استفاد می شود که چشم ها را در مقابل آسیب های احتمالی محافظت می کنند.
نتیجه: عینک در هر نوعی و با هر کاربردی، به یکی از مفید ترین و کاربردی ترین وسایل رفع نیازهای انسان تبدیل شده است
انشا درباره عینک صفحه 42 نگارش هفتم :
مقدمه : هر روز آدم های زیادی را در اطرافمان می بینیم که عینک به چشم دارند. یکی عینک آفتابی یکی عینک طبی و یکی هم عینکی برای تفریح!
بدنه : عینک از زمان های قدیم تا به امروز وجود داشته است فقط شکل های آن فرق کرده. امروزه هم مثل زمان های گذشته نیست؛ در زمان های قدیم تنوع عینک بسیار کمتر از الان بود و کسانی که چشمانشان ضعیف میشد و احتیاج به عینک داشتند تقریبا عینک هایشان شبیه به هم بود.
اما در زمانه ما که تکنولوژی پیشرفت کرده است عینک ها هم به تبع آن پیشرفت کرده اند به طوری که هرکسی متناسب با فرم صورتش عینکی را انتخاب می کند و به چشم می زند. گاهی عینک ها انقدر کوچک اند که از دور هرچه قدر تلاش کنی نمی توانی آن را در صورت طرف پیدا کنی! گاهی هم آنقدر بزرگ اند که علاوه بر چشم، دماغ و دهان را هم در بر می گیرند!
نتیجه : خلاصه اینها مدل های زیاد عینک است که هرروزه با چشمان خود نظاره گر آن در دور و برمان هستیم. عینک های دودی و آفتابی هم که جای خود دارند! از دودی و مشکی گرفته تا آبی و زرد و …! که به عنوان آینه هم از شیشه آن می توان استفاده کرد! البته خیلی ها اصلا از عینک آفتابی استفاده ای نمی کنند! آن را روی سرشان می گذارند تا بلکه جذاب تر شوند! البته همین کارِ به اصطلاح جذاب را خیلی ها در برف و بوران زمستان هم انجام می دهند! مثلا برف که می بارد عینک را روی موهایشان می گذارند تا جذاب شوند!
انشا با روش طبقه بندی راجب عینک صفحه 42 نگارش هفتم :
مقدمه: یکی از نعمت های بی شمار خداوند دو چشم بینا است تا با آن جهان زیبا و رنگارنگ و همه ی نعمت های خداوند را با چشم ببینیم تا که شکرگذار باشیم.اما در میان این همه آدم ،بعضی ها از این نعمت بی بهره یا کم بهره هستند.یعنی چشمانشان یا به مرور زمان یا از روز تولد و مادرزادی کم سو یا ضعیف هستند و یکی از راه حل های این مشکل عینک است،تا با آن جهان و دنیا را شفاف تر ببینیم.
بدنه : عینک تشکیل شده از دو عدسی با شماره گذاری های مختلف برای ضریب بینایی چشم های مختلف و قاب ها با طرح ها و رنگ های مختلف برای سلیقه های متفاوت که پشت ویترین های مغازه ها بادستور پزشک بینایی گذاشته می شود تا متقاضی ،عینک مورد علاقه ی و مناسب فرم صورت خود را انتخاب کند و مورد استفاده قرار دهد.
در این میان بعضی از دانش آموزان در مدرسه،کسی از دوستانشان را می بینند که عینک برچشم دارند،شروع به تمسخر و شیطنت می کنند و با حرف های ناخوشایند دل دوست خود را می شکانند درحالی که این کار بسیار ناپسند می باشد. زیرا که عینک اشکال یا ایرادی ندارد.بلکه وسیله ای برای درمان و بهبودی بیماری فرد تجویز می شود.مانند مریضی که به دکتر مراجعه می کند و دکتر با قرص و آمپول آن را مداوا می کند.بنابراین ما نباید با دوستانمان که عینک می زنند با تمسخر و بذله گویی رفتار کنیم. بلکه باید مانند دوستی مهربان برای مداوای ضعف بینایی آن تلاش کنیم و آن را برای زدن عینک تشویق کنیم تا هرچه زودتر مشکل دوست ما برطرف شود و آن نیز مانند ما بدون هیچ پوشش یا عینکی دنیا را ببیند.
نتیجه گیری: ما گاهی در شرایطی قرار می گیریم که راضی نیستیم ولی برای درمان و برطرف شدن مشکل مان مجبور به پذیرش شرایط می شویم.بنابراین باید خود را با اتفاق پیش آمده وقف دهیم و با آن کنار بیاییم و با درک و هم دردی به دوست یا اطرافیانمان کمک کنیم تا بهبودی لازم را بدست اورند.
انشا ذهنی عینک صفحه 42 نگارش هفتم :
مقدمه: اولین باری که عینکم شروع کرد به حرف زدن با من، داشتم شاخ در میآوردم! یک نفر داشت میگفت آن گوشه سمت راست خیابان را نگاه کن. یک پیرمرد ایستاده و برای رد شدن از خیابان به کمک احتیاج دارد. هاج و واج به همه طرف نگاه میکردم و دنبال گوینده میگشتم. او مرتب حرف خودش را تکرار میکرد ولی وقتی دید من از تعجب هیچ کاری نمیتوانم بکنم خودش را معرفی کرد: منم بابا، عینکت. خوب چشماتو وا کن…
بدنه : به حرفش گوش کردم و به سمت پیرمرد رفتم. وقتی از خیابان رد شدیم پیرمرد مرا دعا کرد و از من تشکر کرد. به عینکم گفتم چطور او را دیدی؟ من که اصلا حواسم نبود! گفت اصلا من روی چشمهای تو نشسته ام که خوب همه چیز را ببینی و بتوانی کارهای بهتری انجام دهی. از آن روز من و عینکم با هم دوست های صمیمی شدیم. گاهی به من میگوید بالای سرت را نگاه کن و آسمان آبی را ببین که چقدر امروز زیباتر شده. گاهی میگوید مراقب باش چراغ راهنمایی هنوز برای عابر پیاده سبز نشده، صبر کن. گاهی هم آدم هایی که نیاز به کمک دارند را به من نشان میدهد.
نتیجه: راستی که یک عینک چه فایده هایی میتواند داشته باشد! من بدون عینکم به خیلی چیزها دقت نمیکردم، ولی حالا بهتر و دقیق تر دیدن را یاد گرفته ام. عینک بهترین دوست من است.
انشا با مقدمه بدنه و نتیجه عینک صفحه 42 نگارش هفتم :
مقدمه : بچه تر که بودم ، یعنی توی دوره ابتدایی، دلم بدجوری میخواست عینک داشته باشم. شاید عینک هم برام حکم یه اسباب بازی داشت که مالکیتش لذت بخش بود. به همین دلیل ، بارها فیلم بازی کردم که چشمم ضعیف شده و بارها آقای چشم پزشک که دکتر ماهری هم بود گفت نه… چشمای تو هیچ مشکلی ندارن.
بدنه : این ماجرا ادامه داشت تا وقتی که رفتم کلاس سوم راهنمایی. این بار دیگه واقعاَ احساس ضعف می کردم و وقتی رفتم دکتر، از اینکه در مدت کوتاهی این همه چشمم ضعیف شده بود، تعجب کردم. خلاصه که عینک شد همراه همیشگی من ، برخلاف خیلی ها که دوستش نداشتن، من هنوز هم خوشم می اومد و فقط وقتی مجبور می شدم ، برش می داشتم. با این همه، نمره ی عینک من ثابت نمی شد که نمی شد، کم کم برام سخت شد تحملش و بیشتر وقتا توی مهمونی ، لنز جاش رو گرفت.
لنز هم سختی های خودش رو داشت .از همه بدتر اینکه به شدت و خیلی زود خسته می شدم و خواب آلود. موقع گذاشتنش توی چشم هم همیشه اذیتم می کرد.شاید چون دیر به دیر ازش استفاده می کردم.
تا اینکه پارسال ، حاضر شدیم که بریم به عروسی و چشای من لنز رو نپذیرفت . به شدت سوخت و آزارم داد. همون وقت تصمیم گرفتم به عینکی بودنم پایان بدم. درست بعد ۱۷ سال! اومدم توی وبلاگ نوشتم که میخوام یه کار سخت انجام بدم. واقعاَ هم می ترسیدم از عمل لازیک ولی می خواستم باهاش رو به رو بشم.
این شد که خودمو در برابر عمل انجام شده قرار دادم. روز ۱۵ مرداد پارسال ، نوبت عمل گرفتم و ترجیح دادم اگر دردی هم هست تحمل کنم ، تا همه چیز تموم بشه.حین عمل ، آقای دکتر باهام صحبت می کرد و همه چیز رو برام توضیح میداد.
منم در کمال ریلکسی بودم.بعد عمل دکتر گفت احتمالاَ در ۲۴ ساعت آینده ، همتون از این کار پشیمون میشین و درد زیادی می کشین ولی روز بعدش از کارتون راضی میشین. وقتی بعد عمل سوار ماشین خواهرم شدم تا بر گردیم، توی راه تماااام تابلوها رو می خوندم. هی مامی می گفت چشماتو ببند، ولی حریفم نمی شد.اومدم خونه و منتظر درد شدم، ولی اینجابود که خدا یکی دیگه از مهربونی هاش رو به من نشون داد. من حتی یک ثانیه درد نداشتم.
چیزی که استثناست و معمولش اینه که ۷ یا ۸ ساعتی لااقل درد داشته باشی.من اون روزا فقط شکر می کردم خدا رو. باورم نمی شد که منم جزو اون درصد ناچیزی باشم که درد ندارن. حالا هم بعد یک سال راضیم.
نتیجه گیری : خیلی راضیم که دوباره با چشمای خودم می تونم دنیا رو شفاف ببینم.
انشا جانشین سازی عینک صفحه 42 نگارش هفتم :
مقدمه : همه ما عاشق عینک خانم معلم علوممان شدیم، درست از همان روز که او برای اولین بار وارد کلاس شد. به خصوص من، از همان اول محو فرم آبی و شیشههایی شدم که زیر نور آفتاب تیره تر به نظر میرسیدند.
بدنه : به خودمان حق میدادیم چون عینک جوری روی صورت خانم معلم نشسته بود که انگار جزئی از صورتش شده بود، با آن پوست مهتابی و لبهای سرخ و بینی قلمیای که داشت، انگار عینک او را از سرزمین دیگری به اینجا آورده بود. حرف که میزد من غرق نگاه به عینک، در آن قاب زیبای صورت میشدم.
او هم میفهمید، به من نزدیک میشد، کنار میز سوم میایستاد، چند لحظه مکث میکرد، چشم در چشم من؛ اما من فقط در تاریکی تخیل، عینک فرم آبی با شیشههای سیاه، بینی قلمی و لبهای سرخ را میدیدم که انگار همه کنار هم نقاشی شده بودند…بعد از کلاس علوم درباره عینک خانم معلم صحبت میکردیم و تمام خواسته من در آن روزها این بود که من هم عینکی باشم مثل خانم معلم علوممان.
عینکی که در خیالاتم به چشم میزدم درست همان بود؛ فرم آبی با شیشههای تیره زیر نور آفتاب.روزها میگذشت و بچهها کمتر درباره خانم معلم و عینک آبی صحبت میکردند؛ اما من تمام پرسشها و چالش هایم این شده بود که چه طور چشمها ضعیف میشوند و این سوال را از همهی عینکیها و بی عینکها میپرسیدم.
هم کلاسی هایم هر کدام چیزی میگفتند؛ یکی میگفت: “اگر به خورشید خیره نگاه کنی، نور، چشم را ضعیف میکند.” دیگری میگفت: “اگر زیاد به تلویزیون نزدیک باشی.” یکی از آنها ماجرای ضعیف شدن چشم برادرش را تعریف کرد که چه طور یکهو چشمهاش درد گرفته و بعد قرمز شده، با سردرد شدید. یه روز با پدرش رفت دکتر وقتی برگشتند یک عینک با شیشههای گرد بزرگ روی چشمهاش بود.
این را که گفت چیزی در ذهنم جرقه زد…از همان روز سردردهای تصنعی من شروع شد، به خورشید خیره میشدم و به هر بهانهای چشم هایم را میمالیدم با این کار احساس سوزش ودردی که وانمود میکردم واقعی تر به نظر میرسید. تا اینکه مادر بالاخره تشخیص داد این سردردهای من طبیعی نیست و با توضیحاتی که از علائم عینکیها دادم و مثالهایی که زدم به آنها فهماندم که من نیاز به چشم پزشک دارم.
مطب چشم پزشکی جایی بود دور از خانه ما، طبقه سوم یک ساختمان قدیمی. بیمار من بودم و پسری هم سن و سال من. او با مادرش آمده بود و من با پدر. کسی هم داخل اتاق دکتر بود، بعد از او نوبت پسر بود.
من به این فکر میکردم که دکتر حتما میفهمد… بالاخره نوبت من شد. علامتهای E انگلیسی را دقیق و واضح میدیدم، حتی ریزترینشان را، در هر جهتی که بودند. مانده بودم که چرا این همه تمرین برای ضعف چشم هیچ تاثیری روی دید من نداشته! دکتر به علامتها اشاره میکرد و من درست جواب میدادم تا اینکه رسیدیم به کوچکترین E ها. باید کاری میکردم. دکتر اشاره کرد؛ E به سمت بالا بود و من عمداً به پایین اشاره کردم.
چندتایی را همینطور درست و غلط جواب دادم. دکتر معاینه هم کرد و نسخه نوشت… در عینک فروشی من به دنبال عینک فرم آبی میگشتم با شیشههای سیاه و هیچ توجهی به اطراف نداشتم، پدر هم از من نپرسید، فقط چند عینک را روی چشمم گذاشت. چانه ام را بالا گرفت و با دقت به صورتم نگاه کرد.
نتیجه گیری : من انقدر غرق خیالات خودم بودم که فکر میکردم همه میدانند چه عینکی باید داشته باشم… چند روز بعد به خانه آمد همراه عینک من، خودش انتخاب کرده بود، قاب را باز کرد من بهت زده فقط نگاه میکردم، نه از فرم آبی خبری بود و نه از شیشه دودی…رنگ فرمش سیاه بود و شیشه اش معمولی با نمرهی بیست و پنج صدم.
انشا درباره عینک به روش جانشین سازی صفحه 42 نگارش هفتم :
مقدمه : انسانها به ابزارها و وسایل گوناگونی نیاز دارند. این ابزارها احتیاجات روزمره آنها را رفع کرده و زندگی را آسان میکنند. یکی از این ابزارها عینک است.
بدنه : عینک از دو عدسی و یک قاب یا فریم درست شده است که توسط بینی و گوشها نگه داشته میشود و جلوی چشم قرار میگیرد. عینک با رفع عیوب بینایی به چشمها کمک میکند تا دید بهتری داشته باشند. جنس عینکها از دستههای فلزی یا کائوچو و پلاستیک ساخته شده است و شیشههای آنها نیز انواع مختلفی دارد. که به مرور زمان سبکتر شده و طراحی مناسبتری پیدا کرده است.
در تاریخچه ساخت عینک، بعضی میگویند چینیها عینک را دو هزار سال قبل ساختهاند ولی ظاهرا آنها تنها از این وسیله برای مراقبت از چشمهایشان در برابر نیروهای شیطانی استفاده میکردند. بعضی دیگر عقیده دارند اولین عینک را سالوینو دارماتی اهل ایتالیا، در سال ۱۲۸۴ میلادی ساخت. بعضی دیگر اختراع عینک را به مردی به نام روچربیكنبا نسبت میدهند که در سال 1266 میلادی با گذاشتن یك گوی كوچك شیشه ای روی كتاب، خطوط و كلمات را درشتتر و واضحتر میدید.
برای عینک جایگزینهایی به وجود آمده است. دستهای از لنز استفاده میکنند و بعضی دیگر با عمل جراحی و لیزر نقص بینایی را برطرف میکنند. برخی صرفاً از جنبه زیبایی و تمایل به نداشتن عینک دست به عمل لیزر یا استفاده از لنز میزنند. برای برخی از افراد جایگزین کردن عینک ضروری است مانند ورزشکاران که نمیتوانند از عینک در فعالیتهای ورزشی استفاده کنند.
عینکها فقط یک ابزار برای افرادی که چشمهای ضعیف دارند نیستند. افراد در تهیه عینک به آن به عنوان یک وسیله زیبایی هم نگاه میکنند. برخی از عینکها آفتابی هستند و برای جلوگیری از نور خورشید استفاده میشوند. اگر جنس شیشه عینک آفتابی مناسب نباشد، موجب آسیب رسیدن به چشم میشود. عینکهایی وجود دارد که با آنها میتوان فیلمهای سه بعدی را دید و برخی بازیهای رایانهای را انجام داد.
نتیجه گیری : عینک هر زمانی که میخواهد اختراع شده و از هر مادهای که ساخته شده باشد، به یکی از ابزاریترین و کاربردیترین وسایل رفع نیازهای انسان درآمده است.
انشا عینک پدر بزرگ انشا عینک مادر بزرگ :
مقدمه : افراد زیادی را میشناسم که از عینک استفاده میکنند. این افراد هدفهای مختلفی برای استفاده از عینک دارند.
بدنه : پدر من عینک فروش است و من میتوانم عینکیهای زیادی را ببینم.
به دیوار مغازه او عکس مردی است که بابا میگوید یک نویسنده است به نام چخوف! چخوف مغازه بابا عینکی بدون دسته را روی بینیاش گذاشته که یک نخ به آن آویزان است. من همیشه میترسم عینکش بیفتد و بشکند. یک عکس دیگر هم هست که یک دانشمند است که فقط یک شیشه را با دست جلوی چشمش نگه داشته است. بابا میگوید اینها اولین عینکها بودند که در زمانهای قدیم استفاده میشدند.
من گاهی به مغازه او میروم و مشتریهایش را نگاه میکنم. یک روز یک مشتری آمده بود و میگفت که عینکی میخواهد که به شکل صورتش بیاید. بابا دفتری را که در آن عکسهای خانم و آقاهای عینکی هستند، نشان داد و گفت: بعضیها عینک را با توجه به گردی و درازی صورتشان انتخاب میکنند. عینکها را گذاشت و برداشت و یک عینک خیلی بزرگ را انتخاب کرد و گفت: این بیشتر مد است.
یک مشتری دیگر عینک قبلیاش را از چشمش برداشت و گفت که از وزن آن خسته شده است. به بینیاش فشار میآورد. روی بینیاش جای عینک مانده بود. بابا گفت که به جای شیشه، عدسی پلاستیکی برایش میاندازد و بهتر است فریم پلاستیکی بردارد. مشتری دوباره گفت که شیشهاش را آنتی رفلکس بزند چون میخواهد با کامپیوتر کار کند. از بابا پرسیدم عینک آنتی رفلکس یعنی چه؟ گفت یعنی ضد بازتاب نور است. نور را عبور میدهد.
یکی از مشتریهایی که آمد، دعوا کرد و چیزی نخرید، آمده بود عینک آفتابی بخرد. بابا عینک آفتابیهای خاکستری، زرد، آبی، سبز و قهوهای را جلوی مشتری گذاشت و گفت اگر کوررنگی دارد نباید بعضی رنگها را بخرد. مشتری همه آنها را که امتحان کرد و چند بار با عینک از مغازه بیرون رفت و آمد. آخرش یکی را برداشت. قیمتش را که پرسید و بابا قیمت را گفت، مشتری با تعجب او را نگاه کرد و گفت: چه خبر است آقا؟ سر خیابان همین را با پنج هزار تومان میشود خرید. بابا آرام گفت که بهتر است بیشتر مراقب سلامتیاش باشد تا پولهایش! او هم عینک را گذاشت و رفت.
نتیجه گیری : عینک با هر هدفی که استفاده شود، برای بعضی جزئی از وجودشان شده است و بدون آن احساس میکنند که چیزی از وجودشان را گم کردهاند.
پایان مجموعه
انشا عینک با روش طبقه بندی کردن موضوع صفحه 42 کتاب نگارش پایه هفتم
کاری از گروه آموزشی درس کده