خانه » مطالب درسی » انشا درباره کفش با رعایت ساختمان بند صفحه 63 نگارش هفتم

انشا درباره کفش با رعایت ساختمان بند صفحه 63 نگارش هفتم

انشا درباره کفش با رعایت ساختمان بند صفحه 63 نگارش هفتم
3.9/5 - (78 امتیاز)

در این مطلب از سایت برای شما کاربران عزیز انشا درباره کفش با رعایت ساختمان بند صفحه 63 نگارش هفتم را تهیه و منتشر کرده ایم

انشا در مورد کفش نگارش هفتم , انشا صفحه 63 کتاب نگارش پایه هفتم , انشای درس 5 صفحه 63 متن با رعایت ساختمان بند با مقدمه و نتیجه ,گام به گام صفحه 63 نگارش هفتم, جواب انشا صفحه 63 نگارش هفتم

 

درباره یکی از موضوع های زیر یک بند با رعایت ساختمان بند بنویسید : موضوع کفش

 

انشا بسیار زیبا در مورد کفش با رعایت ساختمان بند صفحه 63 نگارش هفتم :

 

مقدمه : کودک بودیم و کفش های بزرگتر ها را میپوشیدیم و به آرزوی بزرگ شدن ولی بچه بودیم و فکرمان هم همانند پاهایمان کوچک بود و بزرگ شدیم و کفش ها اندازه ی ما شد ولی خیلی چیز ها برایمان کوچک شد.

بند اول تنه : خردسال بودیم و از مشکلات چیزی نمی فهمیدیم کم کم فهمیدیم که چقدر اشتباه میکردیم .که بزرگ شویم کاش بچه میماندیم و به پوشیدن کفش های بزرگتر ها و احساس بزرگ بودن فکر میکردیم

بند دوم تنه : با گذشت زمان بزرگ شدیم و حال در حسرت همان دوران بچگی و کفش به پایی هستیم که هیچ غم و فکر دنیا را نمیدانستیم و گویی عالمی از بهشت بود که ما با همان افکار بچگی غرق در شادمانی آن دوران بودیم .

نتیجه گیری : بزرگ شدیم و تنها چیزی که با ما بزرگ شد کفش هایمان هستند … اگر قدر عمرمان را میدانستیم هرگز از کفش بند دار استفاده نمیکردیم.

 

انشا کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

 

مقدمه : کفش وسیله ای برای پوشش پا و محافظت پا از ناهمواری ها و سنگ ها و سایر اشیا برنده است. پا یک اجزای مهم بدن است که کفش وظیفه نگهداری از قلب دوم انسان را دارد کفش ها در سایز ها و رنگ و جنس های مختلف در بازار وجود دارد .

بدنه : ما انواع کفش داریم که از نوع زنانه و مردانه و بچه گانه می باشد که هر یک از آدم ها بر اساس سلیقه و علاقه خود نوع آن را انتخاب می کند.

انواع آن مانند پاشنه دار , اسپرت , مجلسی , رسمی , چوتین و جکمه است و جنس های مختلف مثل جرم , پارچه ای ؛ لی , پلاستیکی و غیره … دارد .

من کفش های خود را خیلی دوست دارم و با واکس زدن و شستشو ان سعی میکنم تا کفش های خود را سالم نگه دارم .

کفش ورزشی من با کفش مهمانی من فرق دارد زیرا هر کفشی به دلیل نوع آن کاربرد های مختلفی دارد.

کفش ورزشی مخصوص ورزش و پیاده روی است . کفش مهمانی مخصوص خودش است.

نتیجه : پوشیدن کفش مناسب میتواند از آسیب هایی که ممکن است در آینده به آن دچار شویم جلوگیری کند و باید همیشه حواسمان باشد که چه کفشی را برای خودمان انتخاب می کنیم.

 

انشا در مورد کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

مقدمه: از قلب دوم انسان چیزی می دانید؟ پا قلب دوم انسان است چون نیاز به مراقبت دارد و نبود آنها کل زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد.

بدنه انشا: ما هرروز مسافت زیادی را با پاهایمان راه می رویم و از کوچه ها و خیابان ها عبور می کنیم.

پا یکی از حیاتی ترین اعضای بدن انسان است و نیاز به توجه ویژه‌ای دارند. کفش یک محافظ خوب برای قلب دوم ماست که پاها را از خطر هایی که در محیط وجود دارد حفظ می کند و نمی گذارد به پا آسیبی برسد.

کفش ها انواع مختلفی دارند و بسته به اینکه در چه مکان هایی می خواهیم از آن ها استفاده کنیم طبقه بندی می شوند.

کفش طبی مخصوص کسانی است که می خواهند در آینده به کمر درد و پادرد دچار نشوند.

کفش های پاشنه بلند مخصوص جشن ها است و با این که پا را در حالت بدی قرار می دهند اما گاهی اوقات مجبور به استفاده از آن میشویم.

کفش اسپرت برای پیاده روی های طولانی مناسب است.

جالب است بدانید در گذشته تنوع کفش انقدر زیاد نبود و فقط دو مدل کفش بود که مدل اول برای کسانی بود که وضع مالی خوبی نداشتند و مدل دوم برای افراد ثروتمند بود همین کفش ها مشخص می‌کرد که کدام فرد ثروتمند و کدام فرد فقیر است .

نتیجه : پوشیدن کفش مناسب میتواند از آسیب هایی که ممکن است در آینده به آن دچار شویم جلوگیری کند و باید همیشه حواسمان باشد که چه کفشی را برای خودمان انتخاب می کنیم.

 

انشا کوتاه کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

کفش ها در اکثر اوقات عمر ما همراه مان هستند و پاهای مان را از آسیب ها در امان نگه می دارند.

آن ها شکل ها، دوخت ها، طرح ها، رنگ ها و جنس های متفاوتی دارند و این ما هستیم که انتخاب می کنیم کدام نوع از آن ها را بپوشیم.

برخی از کفش ها مخصوص آقایان و برخی مخصوص بانوان می باشد مثلا کفش های پاشنه بلند فقط مخصوص خانم ها هستند البته ممکن است بعضی از خانم ها از پوشیدن این نوع کفش ها فراری باشند و کفش های تخت را به هر چیز دیگری ترجیح دهند اما بعضی از مدل ها و طرح ها هم وجود دارند که می توانند به طور مشترک بین خانم ها و آقایان استفاده شوند مثل بعضی از کفش های کتانی.

کفش ها می توانند نشان دهند که ما برای حضور در چه مکانی آماده شده ایم، مثلا اگر کفش مجلسی پوشیده باشیم برای رفتن به یک مهمانی آماده شده ایم، اگر کفش اسپورت و کتانی پوشیده باشیم برای ورزش آماده شده ایم و اگر یک کفش با ظاهری ساده انتخاب کرده باشیم احتمالا در حال رفتن به محل کار هستیم.

علاوه بر ظاهر کفش اندازه ی کفش نیز نکته ی بسیار مهمی است، کفش ها باید درست اندازه ی پای ما باشند تا مشکلی برای ما پیش نیاید مثلا اگر کفش هایی کوچک تر از سایز پا خریده باشیم با هر قدمی که بر می داریم آن ها پای ما را اذیت کرده و زخم می کند و بالعکس اگر کفشی انتخاب کنیم که بزرگ تر از پای باشد با هر بار راه رفتن، کفش ها از پاهای مان بیرون آمده و آزارمان خواهد داد.

همچنین کفش ها باید مناسب فصلی باشد که در آن هستیم، در بهار و تابستان باید کفش هایی را بپوشیم که پاهای مان را خنک نگه دارد و در پاییز و زمستان از کفش هایی استفاده کنیم که علاوه بر گرم نگه داشتن پاها، آن ها را در مقابل برف و باران محافظت کنند.

 

انشا اگر من یک کفش بودم :

 

من اول یک چرم بودم که مرا سوار ماشین کردند و بردند اول نمیدانستم که مراکا می برند آیا شما میفهمید که مرا کجا می برند؟ بله درسته مرا داشتند به کارخانه کفش سازی می بردند زیار در راه دیدم که در تابلو نوشته شده بود ۴۴ کیلومتر تا شهرک صنعتی شیکان.

در راه یک چرت کوجولو زدم تا که صدای دستگاهی مرا بیدار کرد خررررررررررر ما را یکی یکی به دستگاه برش زنی بردند اولش خیلی دردم آمد ولی بعدش عادت کردم تا جایی رفته بودم که دیگر به کامل شدنم چیزی نمانده بود بالاخره مراحل ساهتم به پایان رسید ما را بسته بندی کردند و سوار آدم آهنی های غول پیکر کردند وقتی رسیدیم ما را پیاده کردند و در گوشه ای گذاشتند و چند روز گذشت و نوبت ما رسید که ما را در ویترین بگذارند.

چادر ها روشن و سیاه یکی پس از دیگری می رفتند تا یک روز دیگر فرا رسید فروشنده در را با نام خدا باز کرد و من هم بیدار شدم وقتی به تقوم نگاه کردم دیدم که امروز بیست و نه شهریور است این یعنی که فردا اول مهر و شروع شدن مدرسه است. وقت مانند برق می گذشت که نفهمیدم کی غروب شد و صدای بانگ اذان مرا به خود آورد دیگر نا امید شده بودم که یک پسر بچه با پدرش آمدند نگاهی پسر بچه به من کرد و مرا پسندید و مرا خرید ، یک ماه که از مدرسه گذشته بود که من فرسوده شده بودم آه من حالا کنار سلط زباله ام دیگر پسرک مرا دوست ندارد ولی من او و خانواده اش را دوست دارم.

 

انشا زیبا راجب کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

بابام میگه انسان های نخستین لباس و کفش نداشته اند و پا برهنه این طرف و آن طرف می رفته اند برای همین پاهایشان هرساله رشد میکرده است، بعد ها که بشر به پیشرفت هایی دست یافته است فهمیده است که برای محافظت از خود و بدنش باید لباس بپوشد و کفش به پا کند و به این ترتیب بشر کفش را اختراع نموده است . بعد از اختراع کفش پاهای بشر کوچکتر و کوچکتر شده است .

پدرم بیشتر از محافظت کردن پاها بر محافظت کردن از کفشها تاکید میکند ! پدرم میگوید پول که علف خرس نیست که هر روز هر روز بدهیم و یک کفش نو بخریم برای همین بایدکفشهایمان را تا زمانی که می شود استفاده کنیم و نباید مثل خاله مان هزار پا باشیم که هزار جفت کفش داشته باشیم.

پدرم هرسال شب عید برای من و خواهرم یک جفت کفش میخرد . من هر هفته کفش هایم را واکس میزنم و هر روز جورابهایم را می شویم . چون پدرم برای خریدن آنها زحمت کشیده است.

سال قبل تابستان ماه رمضان بود که من کفش هایم را گم کردم . با مادرم رفته بودیم مسجد برای مراسم شب احیا . بعد از تمام شدن مراسم شب قدر موقع خروج از مسجد یک نفر کفشهای من را پوشیده بود و با خود برده بود و به جایش یک جفت دمپایی پلاستیکی جا گذاشته بود . من خیلی گریه کردم و ترسیدم که مادرم و پدرم دعوایم کنند و از اینکه باید پاییز و زمستان با آن دمپایی های پلاستیکی به مدرسه بروم خیلی ناراحت شدم .

من ناچار شدم همانها را بپوشم و با مادرم به خانه برگردم . پدرم خیلی ناراحت شد و دلش برای من سوخت و برای اولین بار مجبور شد پارسال تابستان برای من یک جفت کفش دیگر هم بخرد برای همین من اول مهر که به مدرسه رفتم کفشهایم از کفش های همه ی همکلاسی هایم نو تر بود .

از این انشا نتیجه میگیرم ما خیلی هم نباید مراقب کفشهایمان باشیم چون پدرمان اگر کفش نداشته باشیم مجبور می شود برایمان کفش بخرد.

 

انشا از زبان یک کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

از زبان کفش : «احساس خوبی داشتم که یک کفش زیبا بودم ، ام اد این که معلوم نبود صاحب من کیست نگران بودم دلم می خواست کسی صاحب من باش که از من به خوبی مراقبت کند چون برای تولید من بسیار زحمت کشیده بودند.

وارد بازار کفش شدم پشت ویترین مغازه منتظر کسی بودم که من را انتخاب کند یک روز ناگهان پیر مردی پشت ویترین مغازه امد و در یک نگاه من را پسنددید ، وارد مغازه شد و گفت : من را برای روز تولد پسرش میخواهد خیلی خوشحال بودم که به عنوان کادویی به پسری هدیه می شوم ، پدر من را به پسرش هدیه داد و او را کلی خوشحال کرد پسر انگار مدتها بود که کفش نو به پایش نکرده بود. دائم مرا بغل می کرد و می بوسید شب موقع خوابیدن مرا کنار رخت خوابش می گذاشت و می خوابید و به خوبی از من مراقبت می کرد تا اینکه یک روز ناگهان خودم را در مبان زمین خاکی دیدم که بچّه های زیادی مشغول فوتبال بازی بودند . مرا این قدر محکم به توپ می زد که زخمی شدم واقعاً نمی دانستم چه باید بکنم پسر کوچولو مرا فراموش کرده بود و با کفشی که مناسب فوتبال نبود بازی می کرد بعد از بازی هم به کنار رود خانه رفت و با من داخل آب شد با دوستانش آب بازی می کرد . خلاصه وقتی شب به خانه آمد من دیگر آش و لاش شده بودم از فردای آن روز هم مرا به کناری انداخت و حتّی حاضر نشد که مرا به پدرش نشان دهد تا مرا تعمیر کند خلاصه اینکه منی که با این همه زحمت و مشقت تولید شده بودم به راحتی از بین رفتم اون پسر بچه می توانست با مراقبتهایی که از من می کرد تا مدت ها از من به خوبی استفاده کند و من هم محافظ پاهایش باشم امّا فدر من را ندانست .

 

انشا با رعایت ساختمان بند درباره کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

کفش‌ها جفت هستند و برای پوشاندن پا برای راه رفتن به کار می‌روند اما بعضی کفش‌ها جفت نیستند و هیچ‌وقت هم کسی آنها را پایَش نکرده است. تعجب نکنید. من خودم همین‌گونه هستم. می‌خواهید سرگذشتم را بشنوید؟

من در یک کارخانه کفش‌سازی بزرگ تولید شدم. با یکی از کفش‌هایی که اندازه خودم بود، در یک جعبه قرار گرفتم تا به مغازه برویم. جعبه‌های زیادی را پخش کردند و مرا هم به مغازه‌ای بردند.

در جعبه تاریک هر روز صدای مشتری‌ها را می‌شنیدم که دنبال کفش می‌گردند. آن روز صدای مردی را شنیدم که گفت:«لطفا یک سایز کوچک‌تر!» مغازه‌دار جعبه مرا باز کرد و لنگه همراه مرا دست مرد داد.

مرد پس از اینکه لنگه مرا امتحان کرد، گفت:«همین خوب است، آن را می‌خرم». بعد با صدای خجالت‌زده گفت:«می‌شود فقط همین یک لنگه را ببرم؟» قلبم به شدت می‌زد. دلیل حرفش را نمی‌دانستم. مغازه‌دار مخالفت کرد چون یک لنگه کفش به هیچ دردش نمی‌خورد. مرد پول کفش‌ها را داد و از مغازه بیرون آمد.

توی راه متوجه شدم که مرد فقط یک پا دارد و پای دیگر از زانو قطع شده است. ناراحت شدم. هم برای مرد و هم برای خودم که بدون استفاده می‌ماندم.

مرد وقتی به خانه رسید، کفش‌ها را به دخترش نشان داد و با خنده گفت:«آن یکی لنگه مال تو. بزرگ که شدی، باهاش لی لی بازی کن» دخترک اول دمغ شد. بعد مرا گرفت و برد روی میز تحریرش گذاشت و رفت. از اینکه آنجا کنار مداد و خودکارها بودم، احساس غریبه بودن به من دست داده بود. اما اتفاق جالبی برایم افتاد.

دختر وقتی شب پشت میز نشست تا مشق بنویسد، خودکار و مدادهایش را جمع کرد و ریخت توی من. با خوشحالی گفت:«خب! حالا یک جامدادی کفشی دارم».

اگرچه کفش‌ها برای پوشیدن استفاده می‌شوند اما من از اینکه جامدادی و جاخودکاری رومیزی هستم، راضی‌ام چون حداقل بدون استفاده نیستم.

گاهی از اینکه کفش شدم افسوس می‌خورم. فکر می‌کنم کفش مظلوم‌ترین پوشیدنی باشد. اگر بدانید چه بلاهایی سر من آمده تا به اینجا رسیدم، به من حق می‌دهید.

اولش من یک جفت کفش ورزشی سفید بودم. پشت ویترین یک مغازه لوازم ورزشی جا خوش کرده بودم تا اینکه صاحب من با پدرش برای خرید من آمدند. خب تا اینجای قضیه خوب بود. ماجرا از وقتی شروع شد که فهمیدم آقا، یک نوجوان اهل ورزش تشریف دارند.

می‌گویید کفش ورزشی برای ورزش ساخته می‌شود؟ درست اما حال زار من به ورزش محدود نمی‌شد. توی زمین فوتبال باید حرف بد می‌شنیدم. صاحب من پایش را بلند می‌کرد و بعد از ده بار که نمی‌توانست شوت کند و سر من توی آسفالت‌ها می‌خورد، بالاخره موفق می‌شد که به توپ ضربه کوچکی بزند. توپ در حالی که بر اثر ضربه دور می‌شد، بلند بلند و جلوی همه به من حرف‌های بد می‌زد که چرا توی سرش زده‌ام. انگار تقصیر من بود.

جاهای دیگری هم من تقصیرکار شناخته می‌شدم. مثلاً جوراب‌های بو گندو و کف پای از خود راضی، هر روز به جان من بیچاره غر می‌زدند. وقتی جوراب می‌آمد، حالم بهم می‌خورد اما هردفعه موقع رفتن سرکوفت می‌زد که تو باعث شدی من بوی بد بگیرم. کف پای لوس و ننر هم می‌گفت:«حرف نزنید که اعصابم از دست هر دو نفرتان خورد است!» من بیچاره لام تا کام حرف نمی‌زدم.

یک دفعه اتفاقی افتاد که نباید می‌افتاد. صاحب من موقع راه رفتن توی جوی پر از لجن کنار خیابان افتاد. بویی گرفتم که هزار رحمت به بوی جوراب. دیگر داشت گریه‌ام می‌گرفت. صاحب من آنقدر سر به هوا است که به جای شستن، به من واکس سیاه زد و گفت:«کاملاً از سفید تبدیل به سیاه شدی!» و قاه‌قاه خندید.

آخرش مرا گوشه حیاط گذاشت. به خیالش اگر آفتاب می‌خوردم؛ بوی بد لجن می‌پرید! نمی‌دانم کدام عاقلی یا شاید هم دیوانه‌ای بهش گفته بود آفتاب بوی بد را از بین می‌برد.

روزهای زیادی است که اینجا هستم. در تمام روزها آفتاب داغ می‌تابید و من توی خودم جمع و چروکیده می‌شدم. هی چروکیده شدم و پوستم ترک خورد تا اینکه واقعاً از ریخت افتادم. دیگر بوی لجن نمی‌دهم اما گوشه حیاط مانده‌ام و از صاحبم خبری نشده. یک روز از دور دیدم‌اش که با یک جفت کفش نو بیرون می‌رفت. گویا مرا فراموش کرده. حالا آرام و بی‌صدا کنار دیوار نشسته‌ام و منتظر سرنوشت هستم.

هر کفش سرنوشتی دارد که هیچکس موقع ساخته شدن از آن خبر ندارد. اگرچه سرنوشت من تا اینجا اندکی غمگین بود اما راستش اگر همین جوری پیش برود، بدک نیست، برای خودم آسمان را نگاه می‌کنم و از هوای آزاد لذت می‌برم؛ از غرولند جوراب و از حرف‌های زشت توپ فوتبال هم خبری نیست.

 

انشا در مورد کفش  با مقدمه بدنه و نتیجه صفحه 63 نگارش هفتم :

 

حتما شنیده اید که بعضی ها نسبت به دوستان با وفایشان می گویند ” فلانی پا به پای من همیشه باهام اومده ” . یعنی که همیشه همراه و یار و یاور من بوده. اما اگر بخواهیم از دریچه طنز به آن نگاه کنیم می گوییم کسی که تا امروز پا به پای فلانی آمده کفش هایش بوده است نه دوستش!! اصلا خود شما مگر هرجا که می روید دوستتان را با خود می برید؟!! یک جاهایی مجبوری تنها بروی و آنجاست که فقط کفش هایت پا به پایت می آیند!!

بگذریم! یک روز که از خانه بیرون بروی و چشمانت را به کفش ها متمرکز کنی همه نوع کفش خواهی دید. از کوتاه و همکف گرفته تا پاشنه بلند سه طبقه! خیلی ها کفش هایی را انتخاب می کنند که پاهایشان در آن راحت باشد و بتوانند بدون سختی مسافت زیادی را طی کنند. بعضی دیگر، کفش هایی را انتخاب می کنند که هم زیبا باشد و هم راحت. و بعضی دیگر هم که تقریبا خارق العاده هستند، کفش هایی را انتخاب می کنند که فقط زیبا باشد!! پاهای اینها را اگر بعد از چند ماه پس از پوشیدن کفششان ببینی، یا پر از چسب است یا پر از میخچه! به قول قدیمی ها ” بکُش و زیبایم کن” !!

علت کفش پوشیدن این است که پابرهنه بیرون نروی و راحت قدم برداری نه اینکه کفش پوشیده بیرون بروی و نتوانی قدم برداری!! البته به بعضی ها هم حق می دهم؛ بعضی از کفش ها در هنگام خرید انقدر زیبا و دلربا هستند که احساس می کنی دیگر نیمه گمشده ات را پیدا کردی و سریع و چشم بسته آن را میخری؛ بعدها که نیمه گمشده ات را به پای مبارکت کردی کم کم آه از نهاد انگشتانت برمی خیزد و تو می مانی و انگشتان ماتم زده ات!

خلاصه اینقدر پاهای گران بهایتان را با کفش های ناجور اذیت نکنید. بعضی از کفش ها از بس راحتند که وقتی بعد از کلی پیاده روی از پاهایت در می آوری لبخند رضایت را که در چهره انگشتانت موج میزند، می بینی!!

البته نظر هرکس در هنگام خریدِ هم پای زندگی اش (یعنی کفش!!) محترم است؛ یک نفر دلش می خواهد کفش راحت و اسپرت بپوشد یک نفر هم می خواهد کفش پاشنه بلند بپوشد فرقش هم این است که وقتی بخواهی دومی را ببنی باید کمی زاویه سرت را خم کنی تا به افق خیره شوی!! فقط یادمان نرود که پاهایمان را عذاب ندهیم! این بود انشای من.

 

انشا متفاوت درباره کفش با مقدمه بدنه و نتیجه صفحه 63 نگارش هفتم :

 

معلم از ما خواسته تا انشایی در مورد کفش بنویسیم و من شاید سخت‌ترین راه را برای نوشتن آن انتخاب کرده‌ام. نوشتن انشا در مورد کفش با نگاه انتقادی، عجیب به نظر می‌رسد؛ اما من می‌خواهم با یک ذره بین بدبینانه به کفش‌ها بنگرم. به راستی چه رسم عجیبی است که باید برای راه رفتن، کفش به پا کنیم! اگر چیزی به نام کفش وجود نداشت، حتما نظافت خیابان‌ها به شکلی جدی‌تر رعایت می شد و می‌توانستیم با خیال راحت روی آسفالت خیابان و کوچه‌ها و خاک باغچه‌ها قدم بزنیم.

بندهای بدنه (متن نوشته)
درست نمی‌دانم از چه زمانی چیزی به نام کفش به زندگی بشر وارد شد، اما احتمالا پیش از آن روزگار جذاب‌تری را سپری می‌کردیم. زمانی که کف پا به عنوان یکی از گیرنده‌ترین سطح حواسی بدن انسان، قادر به حس گرمای زمین پس از ساعت‌ها تابش نور خورشید بود. اگر می‌توانستم به گرم‌ترین نقطه زمین سفر کنم، قطعا علاقه‌ای نداشتم که کفش‌های کسالت آور، مانعی میان کف پاهای من و گرمای زمین باشند.

حالتی را تصور کنید که یک روز صبح از خواب بیدار شده و دیگر چیزی به نام کفش در جهان وجود نداشته باشد! در این صورت چه خواهیم کرد؟ بدیهی است که هیچ یک از ما از بی‌کفشی نخواهیم مرد، تنها دقت می‌کنیم که هیچ زباله یا شیء بُرنده و تیزی در کف خیابان‌ها نریزیم. ظرف مدت چند روز چهره شهرها به مراتب تمیزتر و زیباتر شده و هر یک از ما برای حفظ سلامت خود و عزیزانمان، به شهروندانی منضبط تبدیل خواهیم شد.

حل مساله پیچیده بستن بندهای کفش یا چسب‌هایی که پس از مدتی خاصیت خود را از دست می‌دهند، با کنار گذاشتن همیشگی کفش‌ها، برطرف خواهد شد. از طرفی دیگر صورت مساله بوی پای عرق کرده نیز برای همیشه منتفی شده و دیگر قرار نیست به فکر شستن مداوم جوراب‌ها یا استفاده از اسپری‌های خوشبوکننده باشیم.

بند نتیجه‌گیری (جمع‌بندی)
کاش می‌توانستیم در جهان یک هفته بدون کفش را تجربه کرده و کوچه‌ها و خیابان‌های ما، مملو از پاهای برهنه‌ای می‌شد که بی‌محابا مادر زمین را لمس می‌کنند. لذت زندگی کردن و تبدیل شدن به جزئی از طبیعت، چیزی است که به این شکل به آن دست خواهیم یافت.

 

انشا کفش با رعایت ساختمان بند صفحه 63 نگارش هفتم :

 

بند مقدمه (زمینه‌سازی)
برای مدتی طولانی در ویترین یک مغازه لوکس بالای شهر جای داشتم. افراد زیادی از صبح تا ساعات پایانی شب مقابل این ویترین ایستاده و نگاه بسیاری از آن‌ها نیز در نگاه من گره می‌خورد. اما در واقع کمتر کسی علاقه‌ای به امتحان کردن من داشت. فکر می‌کنم قیمت بالایی که فروشنده بر پایه ویترینی من نصب کرده بود، باعث می‌شد که حتی متمولان شهر کمتر درخواست امتحان و خرید من را بدهند. قبول دارم، این قیمت زیادی برای خرید یک جفت کفش محسوب می‌شد.

بندهای بدنه (متن نوشته)
سرانجام روزی نگاه زن جوان و زیبایی روی من ثابت ماند و همان لحظه دریافتم که علی‌رغم گران قیمتی‌ام، برای خرید من وسوسه شده است. او از مقابل ویترین عبور کرده و من آهی از سر ناامیدی کشیدم؛ اما بلافاصله پس از چند ثانیه دوباره بازگشت و نگاه دیگری به من انداخت. یک، دو و سه! زن جوان داخل مغازه شد و از آقای مغازه‌دار خواست تا یک جفت از مدل من را به او بدهد تا در پاهایش امتحان کند. مغازه‌دار متوجه نبود، اما من می‌دانستم که تنها نمونه باقی مانده از مدل من، خودم بودم که در ویترین جای داشتم.

جناب آقای مغازه‌دار در قفسه‌ها به دنبال نمونه‌ای از من گشته و وقتی کاملا مایوس شد، به سراغ ویترین آمد. او درب ویترین مغازه کفش فروشی را از داخل باز کرده و با احتیاط هر دو لنگه من را بیرون آورد. ذره‌ای گرد و غبار بر تن من ننشسته و کاملا تمیز و براق بودم. مرد فروشنده لنگه راست من را به زن جوان داد. او با احتیاط پایش را در قالب راحت و شیک من فرو برده و جالب است بدانید که کاملا اندازه پایش بودم. به همین ترتیب لنگه چپ را نیز گرفته و به پا کرد. لنگه چپ من نیز به راستی برازنده و سایز پای او بود.

او قدمی مقابل آینه مغازه کفش فروشی زده و به گام‎های خود در آینه نگریست. از نگاهش مشخص بود که از شمایل و ترکیب من در پاهای خود، راضی است و مورد پسندش قرار گرفته‌ام. او بی آن که چانه‌ای بزند، قیمت من را پرداخت کرده و کفش‌های قدیمی‌اش را در کیسه‌ای گذاشته و از مغازه خارج شد. احساس فوق العاده ای داشتم. زن جوان با احتیاط و با نرمش گام برمی‌داشت و گویی در قدم‌هایش آهنگ موزونی جریان داشت. با هم به مغازه کیف فروشی رفتیم و در آن جا نیز کیفی ست و هماهنگ با رنگ و ساختار من خریداری کرد. من بسیار هیجان‌زده بودم و در تمام طول مسیر نیم نگاهی به کیف دستی‌اش داشتم که در هماهنگی با من خریداری شده بود.

بند نتیجه گیری (جمع‌بندی)
دوران خوش گذرانی من همراه با رفت و آمدها و گردش‌های زن جوان، چندان دیر نپایید. او خیلی زود از من دلزده شده و جایی در جاکفشی برایم پیدا کرد! هر روز که قصد بیرون رفتن از خانه را داشت، آرزو می‌کردم که من را از میان کفش‌هایش انتخاب کند تا با هم به گردش برویم، اما او دیگر من را نمی‌دید. یاد اوضاع سابقم در ویترین مغازه افتادم، اما اینجا به راستی تلخ‌تر و بدتر بود. دوران حضورم در ویترین مغازه، امیدی به فروش رفتن همراه داشتم و هر روز با ده‌ها چشم مشتاق و جستجوگر روبرو می‌شدم. اما اینجا، داخل این جاکفشی تنگ و تاریک، نه امیدی همراهی‌ام می‌کند و نه سرگرمی با دیدن مردم دارم. همه جا تاریک و دنیا سرد و بی‌روح به نظر می‌رسد.

 

 

انشا طنز کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

بند مقدمه (زمینه‌سازی)
به یاد دارم که کلاس سوم دبستان را گذرانده و با عده‌ای دوست بودم که از انجام کارهای طنز و خنده‌دار، سیر نمی‌شدند. روزی گروه دوستانم تصمیم گرفتند که دیگر بچه‌های کلاس را در یک شوخی گیر بیندازند. قرار شد تا سر زنگ ریاضی که حواس بیشتر بچه‌ها به معلم و تخته سیاه بود، بند کفش‌های همه را به هم گره بزنیم. تصور این که با تمام شدن کلاس، چه وضعی بین بچه‌ها به وجود می آمد، به راستی خنده‌دار و البته تا حدودی خطرناک بود!

بندهای بدنه (متن نوشته)
کلاس ریاضی شروع شد و هر یک از ما مامور گره زدن بند کفش یک ردیف شدیم. باید بگویم که کلاس ما سه ردیف داشت که در هر ردیف، هشت نیمکت جای گرفته بود. من مسئول گره زدن کفش دانش آموزان ردیف وسط شدم و دو دوست دیگرم هر یک مسئولیت گره زدن کفش یکی از ردیف‌های کناری را برعهده گرفتند. کار آن‌ها به مراتب ساده‌تر بود و احتمال دیده شدنشان توسط معلم پایین‌تر به نظر می‌رسید. من باید با دقت و ظرافت بیشتری این کار را انجام می‌دادم تا به هیچ وجه دیده نشده و کارم به جای باریک نکشد.

 

انشا  طنز در مورد کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

خیلی آرام و آهسته به زیر نیمکت رفته و همان طور دولا دولا خود را به نیمکت جلویی رساندم. دوستانم غرق در گوش دادن به درس و توضیحات معلم بودند. به آرامی بند کفش هر یک از دو دانش آموزی که در این نیمکت نشسته بودند را به یکدیگر گره زدم. کار ساده‌ای بود، هر دوی آن‌ها آرام نشسته و من به راحتی لنگه کفش‌هایشان را به هم گره زدم. به همین شکل روی میز خزیده و به نیمکت جلویی رفته و همان کار را تکرار کردم.

از گوشه چشم می‌دیدم که دو دوست دیگرم نیز در ردیف‌های کناری، مشغول گره زدن لنگه کفش بچه‌ها به یکدیگر هستند. سخت‌ترین بخش کار، گره زدن لنگه کفش دانش آموزانی بود که در ردیف اول نشسته بودند، اما طبق قرار باید این مرحله را نیز انجام می‌دادیم. برای انجام ایمن این کار به جای آن که به طور کامل به نیمکت اول بروم، زیر همان نیمکت دوم روی زمین خوابیده و دستانم را تا جایی که امکان داشت به سمت نیمکت اول کشاندم. با کمی کش و قوس و در حالی که نفسم را در سینه حبس کرده بودم، دو گره نه چندان محکم به هر یک از دو لنگه کفش زدم. این کار به تمیزی گره‌هایی که در نیمکت‌های دیگر زده بودم، نبود؛ اما شرایط برای چیزی بهتر از آن مهیا نشد.

بند نتیجه‌گیری (جمع‌بندی)
همان طور به آرامی به نیمکت خود بازگشتیم و سر جایمان نشستیم. منتظر بودیم تا زنگ تعطیلی به صدا درآمده و دانش آموزان از جای خود برخیزند. این محصول کاری بود که با آن ظرافت و دقت انجام داده و باید با خونسردی به تماشایش می‌نشستیم. سرانجام ساعت پیش رفته و روی رأس ۱۲، صدای زنگ به گوش رسید. دانش آموزان با عجله دفتر و کتاب‌ها را جمع کرده و یکی پس از دیگری از جای برخاستند. یک، دو و سه؛ همان اتفاقی که می‌خواستیم رخ داد… پاهای دانش آموزان در هم گره خورده و برخی نیز زمین افتادند. صحنه خنده‌داری بود و ما که ماموریت خود را با موفقیت به پایان رسانده بودیم، از خلق چنین صحنه‌ای نیش‌مان تا بناگوش باز بود!

 

انشا کوتاه در مورد کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

من و مادرم هر سال برای خرید کفش عید به بازار میرویم و با کمک هم کفش زیبایی انتخاب می کنیم و آن را میخریم و کفش هایم را دوست دارم و از آن خیلی مراقبت می کنم و وقتی به خانه می آیم آن ها را در جاکفشی می‌گذارند علاوه بر کفش معمولی یک جفت کفش ورزشی هم دارم که در زنگ ورزش از آن استفاده می کند هر وقت کفشهایم خاکی می شود آنها را واکس می زنند تا همیشه نو و سالم بماند اما از اینکه میدانم خیلی از بچه ها توانایی خرید کفش را ندارند خیلی ناراحت می شوند به خاطر همین امسال تصمیم گرفتم کفش را بخرم و آن را به موسسه خیریه هدیه بکنند تا آنها نیز آن کفش را به یک بچه دیگر بدهند شما هم سعی کنید کفش های نو یا آنهایی که دیگر نمی خواهد به آدمهای دیگر بدهید تا استفاده کنند یا می توانید کفش های خود را روی دیوار مهربانی بگذارید تا کسانی که به آن نیاز دارند برش دارند.

 

انشا کوتاه درباره کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

قلب دوم انسان عضوی است به نام پا که اگر وجود نداشته باشد زندگی تغییر می یابد و سخت میشود کار هایی که هر روز انجام می دهیم
میانی ما باید از این عضو به خوبی محافظت بکنیم کفش وسیله ای است که توانایی انجام این کار را بر عهده دارد کفش انواع مختلفی دارد مثل کفش ورزشی پیاده روی و… که هر یک برای انجام کار های مختلف ایجاد شده و جنس متفاوتی بر حسب قیمت برخوردار است
پایانی ما باید از این عضو مهم محفاظت و از خدای متعال به خاطر بخشیدن این نعمت بزرگ قدر دان باشیم.

 

انشا متن درباره کفش با ساختمان بند صفحه 63 نگارش هفتم :

 

مقدمه : از نظر من ، سخت ترین کار پس از کار کردن در معدن میتواند کاری باشد که کفش ها انجام میدهند .
بدنه : هر زمان و در هر مکان که بخواهیم ، آماده به خدمت هستند تا وزن ما و گاهی وسایل سنگین تری کع بر دست میگیریم را تحمل کنند ، ساعت ها بر دل آسفالت میرقصند و هیچگاه صدای کوچک ترین آخ هم از آن ها به گوش نمیخورد .
حتی زمانی که گردنش را گرفته و با بند هایش محکم خفه اش میکنم ، بر روی سوسک کنار خیابان لگد میکنیم ، با آن آشغال ها را کنار میزنیم ، در دل گل و آب فرو میرویم ، باز هم چیزی نمیگوید و پا به پای ما حرکت میکند .
اما اگر نبود چه ؟ زندگی بسیار سخت و طاقت فرسا میشد ، مثلا پا هایمان با آسفالت خراشیده و با گل رنگی میشد ، یا شیشه ها و چوب ها درون پایم فرو میرفت .
نتیجه : چیزهایی کوچکی هستند که شاید تا به حال شکرگذارشان نبوده ایم ، اما بدون آن ها زندگیمان مخطل میشود .

 

انشا دوست من کفش صفحه 63 نگارش هفتم :

 

مقدمه : هر انسانی از ابتدا تا انتهای زندگی خود ، رفیق هایی دارند.بعضی از این رفیق ها بد و بعضی دیگر خوب هستند اما بالاخره همه ی اینها بعد از مدتی با ذهنمان خداحافظی می‌کنند و به خاطرات می پیوندد.

بند اول تنه : یکی از این رفیق ها کفش است اما هیچکس به او توجه نمی‌کند وکسی او را به عنوان یک رفیق نمی شناسد.از ابتدای زندگی ما کفش ها به ما شوق راه رفتن می دهند و برای گام برداشتن برای ادامه راه ما را یاری می کند تا به سوی گام بعد برویم و از راه باز نمانیم.

بند دوم تنه : وقتی انسان بزرگتر می شود به گام بعدی یعنی مدرسه می رود.چه زیباست شوق داشتن کفش نو،معلم نو و دوستان نو.کفش رفیقی بی نظیر است وما را تا فتح کردن قله ها و پله های موفقیت یاری می کند و پا به پای ما می آید.

بند سوم تنه : گام بعد از درس خواندن ازدواج و تشکیل خانواده است.باز هم کفش به ما کمک می کند که به خوبی کار کنیم و پول در آوریم تا ازدواج کنیم.چه لذت بخش است چشیدن طعم اولین دستمزدی که برایش تلاش کرده ای! باز هم این رفیق با معرفت ما را به سوی گام بعدی هدایت می کند.

بند چهارم تنه : دیگر این مسیر به انهایش رسیده.کفش ما را تا انتهای این مسیر همراهی کرده است.چه قشنگ استخریدن کفش برای فرزندان و نوه هایت و چهقشنگ تر است شادی و لبخند آنها.دیگر به گام آخر رسیده ایم. دیگر وقت جدایی کفش از انسان است.انسان به خانه ی ابدی خود می رود و کفش از او جدا می شود.

نتیجه گیری : بهتر است گاهی وقت ها به کفش هایمانهم اهمیت بدهیم.این رفیق خود را قربانی ما می کند تا به انتهای مسیر برسیم اما این بی انصافی است که پس از گذر از مسیر آنها را از یاد ببریم و به سراغ کفش های جدید برویم. رفاقت را از کفش ها بیاموزیم.

 

پایان مجموعه

انشا  کفش با رعایت ساختمان بند صفحه 63 کتاب نگارش پایه هفتم 

کاری از گروه آموزشی درس کده

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *