خانه » مطالب درسی » بازآفرینی ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است صفحه 84 نهم

بازآفرینی ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است صفحه 84 نهم

فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است
4.1/5 - (52 امتیاز)

در این مطلب از سایت برای شما انشا و بازآفرینی ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است صفحه 84 نگارش نهم را آماده و منتشر کردیم و آن را در قالب داستان های مختلف برای شما کاربران پایه نهمی بازآفرینی میکنیم

 

نام ضرب المثل : فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره

 

بازآفرینی مثل نویسی صفحه 84 نگارش پایه نهم

معنی فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است

 

فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره یعنی چه ?

 

بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده

یعنی انسان فضول در هر کاری دخالت میکند و خود را نخود هر آشی میکند

کسی که بی توجه به زمان و مکان در هر کاری دخالت میکند

فضول به کسی گفته میشود که در هر کاری خود را دخالت میدهد اظهار نظر میکند و دوست دارد از کار همه سر در بیاورد. در این مثل گفته شده که اخلاق آدم فضول طوریست که اگر به خاطر این عادتش به جهنم برده شود آنجا هم دست از این اخلاق زشتش بر نمیدارد

 

چون خصلت و ذات  انسان فضول اصلاح پذیر نمیباشد با اغراق می گویند حتی در جهنم زمانی که در حال سوختن است نیز دست از وراجی و بیهوده گویی بر نمیدارد

 

باز آفرینی شماره یک فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است :

 

مقدمه : روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ حیوانات زیادی کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند. بین این حیوانات روباه تازه واردی بود که در کار همه سرک می کشید و فضولی می کرد.

 

بدنه : مدتی گذشت و حیوانات کم کم از این کار روباه به ستوه آمدند چون روباه برای خود شیرینی رازهای هر کدام از آن ها را پیش دیگری می گفت و باعث آرازشان می شد.

یک روز صبر حیوانات تمام شد و آن ها برای شکایت پیش سلطان جنگل شیر رفتند. در آن روز هر کدام از حیوانات اتفاقات و مشکلاتی که روباه برایشان پیش آورده بود را برای شیر تعریف کردند.

شیر با دفت به حرف های همه گوش کرد و در پایان گفت: باید کاری کنیم تا روباه به اشتباه خودش پی خود ببرد و رفتار خود را عوض کند. حیوانات در آن روز نقشه ای برای روباه کشیدند.

روز بعد یکی از فیل ها به طرف کلبه ای که در وسط جنگل قرار داشت رفت و کوزه ای را از جلوی در آن خانه برداشت با خود آورد. او در مسیر طوری وانمود می کرد که انگار کار مهمی را انجام می دهد که نمی خواهد دیگران از آن با خبر شوند.

روباه فضول که تمام راه فیل را تعقیب میکرد با این رفتار فیل فضولی اش بیش تر گل کرد.

فیل پس از پیمودن مسافتی به درخت بزرگی رسید. او زیر درخت چاله ای کند و بعد کوزه را درون چاله مخفی کرد و بعد روی چاله را با خاک پوشاند و از آن جا دور شد.

حالا روباه فضول مانده بود و کوزه مخفی شده، او کم کم نزدیک چاله شد و آن جا را دوباره کند و کوزه را در آورد، سپس برای این که ببیند درون کوزه چه چیزی وجود دارد دستش را درون کوزه انداخت اما چیزی نبود.. با خود فکر کرد؛ امکان نداره چیزی نباشه چون رفتار فیل خیلی مشکوک بود.

روباه این بار سرش را به داخل کوزه برد تا درون آن را ببینید … و اتفاقی که نباید می افتاد رخ داد

سر روباه درون کوزه گیر کرد و  هر چه تلاش کرد نتوانست سرش را از دورن کوزه خارج کند.

روباه در حالی که این طرف و آن طرف می دوید داد می زد و کمک می خواست اما کسی نبود که به او کمک کند و او در جهنم اعمال خویش گیر کرده بود.

 

نتیجه این باز آفرینی در مورد فضول را بردند جهنم : فضولی رفتار نا پسند است و شخص فضول به بدترین شکل مجازات خواهد شد.

 

امیدوارم از این باز آفرینی لذت برده باشید در ادامه با داستان شماره دو همراه ما باشید

 

باز آفرینی شماره دو فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است :

 

مقدمه : در گذشته های دور مسافری از کنار دهکده ای میگذشت ، او راه زیادی را پیموده بود و بسیار خسته بود. درخت گردویی دید که سایه ی خوبی دارد، تصمیم گرفت زیر سایه ی درخت گردو بنشیند و کمی استراحت کند.

 

بدنه فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره : در نزدیکی درخت گردو مزرعه ای بود که صاحب مزرعه در آن مقداری کدو تنبل کاشته بود و کدوها سبز شده بودند.

مسافر زیر سایه ی درخت نشست و در همین موقع چشمش به کدو تنبل ها افتاد و با خود گفت: خدایا کارهایت چقدر عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوته‌ ای به این کوچکی می‌ رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی !

همین که حرف مسافر تمام شد گردویی از شاخه جدا شد و روی سرش افتاد.

مسافر بلند شد و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا من را ببخش! نباید تو کارت دخالت می کردم… چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رشد کرده بود الان چه بلایی به سر من اومده بود، و این بود نتیجه ی فضولی مسافر که در کار خداوند دخالت کرده بود.

 

نتیجه این بار آفرینی آموزنده راجب فضول را بردند جهنم : شخص فضول خودش متوجه رفتارش نیست اما این خصلت وی برای دیگران بسیار آزار دهنده است. افراد کمی بعد از شناخت این ویژگی در یک فرد حاضر به دوستی با او هستند.

انسان فضول با این رفتار همه ی دوستانش را از خود می راند و در پایان تنها خواهد ماند، حتی ممکن است در راه فضولی بلاهایی هم سر خودش بیاورد.

به یاد داشته باشیم که نباید فضولی کنیم و در کاری که مربوط به ما نیست سرک بکشیم و اگر کسی هم خواست در کار ما فضولی کند با زبان خوش به او بفهمانیم که این کار درست نیست.

 

باز آفرینی شماره سه فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است :

 

مقدمه فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است : در گذشته های دور در شهری کوچک خانواده ای به خوبی و خوشی زندگی میکردند .پدر این خانواده کارگری ساده و فرد آبرومندی بود

 

بدنه : این خانواده سه فرزند داشت.دو تا از آن ها یک پسر و دختر عاقل و درسخوان بودند ولی فرزند آخر و کوچک تر این خانواده بر خلاف دو فرزند بزرگتر پسری بلا نسبت شما فوضول و کنجکاو و شیطون بود.

اسم این پسرک داستان ما حسن بود. حسن بعضی مواقع پسر خیلی بدی می شد البته حسن دوستان شیطون هم کم نداشت که فکر میکنم در تربیت او موثر بودند.

دوستان حسن او را حسن فضوله هم صدا میکردند. حسن در کار هرکس که فکرشو می کنید چه برزگ چه کوچیک چه پیر و چه جوون فضولی می کرد به طوری که همه ی شهر و بعضی از دوستاش از دست او آسی بودند.

حسن در مدرسه اش هم همین کار های زشت را انجام میداد مثلا فضول بود که بدونه نمره ی دوستاش چند شده و به هر طریقی هم که بود این کار را می کرد.

مردم محله هم که او و خانواده اش را می شناختند از پدر او همچین فرزندی را انتظار نداشتند. معلم های حسن هم چند باری این موضوع را به مادرش فقط برای تذکر گفته بود ولی از دست مادرش هم کاری ساخته نبود.
چند ماهی گذشت دیگر تحمل حسن برای افراد محله و معلم هایش سخت شده بود و فضولی حسن به حدی رسیده بود که در کارهای خانوادگی افراد محلشون هم فضولی می کرد و دلش می خواست از کارهای هرکس و هر چیز به هر روشی سر در بیاورد.

اهالی محل، حسن را فقط به خاطر پدرش تحمل می کردند و از پدرش خجالت می کشیدند که شکایت حسن را پیش او ببرند و تا به حال شکایت جدی به آن ها نکرده بودند تا اینکه تصمیم گرفتند به مادر حسن شکایت کنند.

وقتی با مادرش صحبت کردند وی تصمیم گرفت کمی با حسن صحبت کند که از کار زشتش دست بر دارد چون فضولی او از همه ی کارهایش زشت تر و بدتر بود و مردم همه در تعجب بودند که چطور حسن فرزند این خانواده است؟
مادرش حسن را صدا زد و به او گفت: ببین پسرم ما توی این محل آبرو داریم تو داری با کارهات آبروی مارا میبری، آخه تو از فضول کردن چه خیری دیدی که این کارا همچنان ادامه میدی. همسایه ها به خاطر پدرت است که تا به حال چیزی به ما نگفته اند،یکم آبرو داری کن.

حسن گفت: آخه مامان من دیگه به فضولی عادت کردم ، آدم فضول هم هر جای باشه کار خودش را می کنه من از این کار لذت میبرم. مگه همین شیطون نبود که تو جهنم هم فضولی می کرد تازه ضرب المثلش هم ساختند که میگه: فضول بردند جهنم گفت هیزمش تر است

وقتی شیطون به هیزم های جهنم گیر میده من به چیز های مهم تر کاری نداشته باشم! آخه مگه میشه؟

 

نتیجه این باز آفرینی : فضولی رفتاری نا پسند است و شخص فضول یاعث اذیت و آزار دیگران میشود

 

باز آفرینی شماره چهار فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است : ( باز آفرینی کوتاه )

 

در روزگاران گذشته در روستایی کوچک مردی زندگی میکرد به نام  رحیم…

رحیم مردی مهربان و بود وزندگی خود را با کارگری  می گذراند…

اما از ویژگی های او بخواهم بگویم تنها کنجکاوی بی اندازه اش بسیار به چشم می آید… دخالت های بیجا در هر موردی… اما هیچکس نتوانسته بود به او بفهماند که کار بسیار ناشایستی انجام می دهد… در یکی از همان روزها همسایه ای جدید سر و کله اش پیدا شد … و در روز اول شروع کرد به کند و کاری دیوارها برای اینکه آنجا را سر و سامانی بدهد …

رحیم قصه ما که کنجکاویش گل کرده بود به سراغ او رفت و شروع کرد به حرف زدن که کی هستی چی هستی از کجا آمدی برای چه برای چه این کارها را میکنی و ….. همسایه که از قضا انسانی رک بود در جواب رحیم با صراحت تمام گفت فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است… رحیم قصه ما دهانش بسته شد و به کار ناشایستش پی برد.

 

باز آفرینی شماره پنج فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است : ( باز آفرینی کوتاه )

 

در روزگاری نه چندار دور بچه بازیگوشی زندگی میکرد که همه جا سرک می کشید و با همه چیز و همه کس کار داشت؛ حتی بچه های هم سن و سالش هم دیگر از دست او خسته شده بودند.

وقتی زن همسایه شان نان می پخت دست می برد و مقداری از خمیر را برمی داشت و سعی می کرد نان بپزد. وقتی وارد مغازه آهنگری می شد، چیزی نمانده بود که آهن مذاب به او صدمه بزند.

وقتی دو نفر صحبت می کردند، سعی می کرد سر از سخن آن ها در بیاورد و فضولی کند ….

خلاصه روزی مردم محله تصمیم گرفتند او را تنبیه کنند. چند روزی با او صحبت نکردند؛ اما او همچنان به به دخالت در امور دیگران ادامه داد، حتی با چوب و ترکه به جانش افتادند ولی نه اصلا فایده ای نداشت.

در نهایت به این نتیجه رسیدند که فضولی چاره ای ندارد و شخص فضول، حتی اگر به به جهنم هم راه یابد باز هم ایراد می گیرد و فضولی می کند و می گوید هیزم هایتان تر است..

 

باز آفرینی شماره شش فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است : ( ارسالی از پانیذ )

 

در داستان ها آورده اند که در گذشته های دور در یک شهر زیبا فرمانروایی زندگی می کرد . یک از روزها فرمانروا تصمیم گرفت که به وزیر با وفا و خوش قلبش برای خدماتش پاداشی بدهد که شایسته او باشد

وزیر که مردی زیرک بود که در همه امور حکومت به پادشاه کمک می کرد و اما از سویی دیگر وزیر دیگر پادشاه که حسن نام داشت انسانی بسیار فضول بود که میخواست سر از همه کارها درآورد

فرمانروا مرواریدی را که به‌عنوان پاداش  برای وزیر باوفایش تدارک دیده بود را در صندوقی زیبا و اشرافی گذاشت و وزرا و کارکنان قصر را صدا کرد که جمع شود و جلوی همه از وزیر با وفا و خوش قلب اش قدردانی کند

وزیر فضول دور و بر صندوق میچرخید و به هر نحوی می خواست بداند که داخل صندوق چیست و هنگامی که فرمانروا مشغول گفت‌ و گو با سایر وزرا بود ناگهان صندوق از دستش افتاد و صدای بلندی از خود ایجاد کرد فرمانروا و سایر افرادی که در آنجا حاضر بودند با شنیدن این صدا به طرفش برگشتند و فهمیدند که این بار فضولی وزیر کار دستش داده فرمانروا خنده ای کرد و گفت راست میگویند که  فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است

 

باز آفرینی شماره هفت فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است :

 

دوستان عزیزم و بازدید کنندگان عزیز شما هم این ضرب المثل را شنیده اید؟ که می گوید فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره . دود می کنه، هیزم خشک و باحال ندارین ؟
روایتی هست که می گوید فضول را بردند جهنم گفت: وای وای آخ آخ ! چه قدر این جا گرمه!

گفتند:  تازه کجایش را دیده ای ، حالا آنچنان گرمایی نشانت بدهیم که دود از گوشات بزنه بیرون
گفت: ای بابا ! مگه چی کار کردم؟
گفتند: بدترین کار .فضولی در کار مردم. گفت:  ببخشید، شما از کجا فهمیدید ؟
هیچی نگفتند، چون خیلی تابلو بود. فضول دیگری را بردند جهنم. گفت: این جا چه قدر بزرگه! فروشیه؟ متری چنده؟ سندش شیش دانگه ؟ سندش تجاریه یا مسکونی ؟ وقتی روی سکوی سیمانی نشست و قسمتی از بدنش سوخت گفت: وای وای ! فکر نمی کنم مسکونی باشه. چون می ده واسه پیتزا فروشی . البته واسه فر پیتزایی

 

مدت زمانی که گذشت گفت: «واسه استخر سونا و جکوزی هم خوبه. ببخشید، متری چند؟ فضول دیگری را بردند جهنم. گفتند: چرا ساکتی ؟ یه چیزی بگو. سوالی، حرفی چیزی نداری؟
گفت: یه سوال داشتم از خدمتتون
گفتند: بفرما , گفت: اعظم خانم هم این جاست ؟
گفتند: تا دلت بخواد
گفت: صدیقه خانم و مهتاب جون دختر الهام رو می گم. او نام هستند؟
گفتند: بله، زیاد. چا نبوده به تعدادشون رو هم بردند جهنم بغلی. گفت: این همسایه ی ما مریم خانم و دختراش الناز و نازنین و زهرا چی؟
گفتند: ای بابا ! این جا هم دست از فضولی برنمی داری ؟
گفت: فضولی چیه؟ من فقط کنجکاوم. شما مگه نمی دونید ریشه ى اكثر اختراعات بشر همین کنجاویه ؟

گفتند: خیلی خب، برو سراغ اون کامپیوتر ، هر اسمی که خواستی سرچ کن. فقط مواظب باش داغ نکنه. آخه این جا به کم هواش گرمه
گفت: آخ جون! تلگرام و اینستا هم می تونم برم؟ دوست دارم ببینم ملیکا آخر سر دماغشو عمل کرد یا نه . ببخشید رمزش چیه؟

 

باز آفرینی شماره هشت فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است : ( باز آفرینی کوتاه )

 

یک روز همراه دوستم برای خرید با بازار رفته بودیم داشتیم در خیابان قدم می­زدیم و ویترین مغازه ها را نگاه میکردیم ، خلاصه بسیار گشتیم و به مغازه­ های زیادی سر زدیم می­خواستم یه چیزی بخرم اما خودم هم دقیق نمی­دونستم اون چیه

بعد از گشتن و گذار فراوان خیلی خسته شدم. اما دوستم همچنان میخاست دور بخوره و به مغازه های بیشتری بره

ازش پرسیدم مگه میخای چی بخری . تو از من هم سردرگم تری ! اما دوستم  خنده ی شیطنتانه ای زد و گفت: فضول بردن جهنم گفت هیزمش تره .

و با همین ضرب المثل زیبا و به موقع من را قانع کرد که تو کارش دخالتی نکنم.

درسته که اون روز نفهمیدم که میخاست چی بخره ولی حداقل یه درس خوب گرفتم

او با این ضرب المثل به من فهماند که زندگی مان را نباید با کنجکاوی­های نامربوط بگذرانیم و در کار دیگران سفر بکشیم

این بود انشای فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است من .

 

 

خب دوستان عزیز این بود مجموعه انشا و باز آفرینی ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است صفحه 84 نگارش نهم

سعی کردیم این ضرب المثل رو در داستان ها و انشا ها با قالب های مختلف برای شما باز آفرین , باز نویسی و تصویر نویسی کنیم تا بتونید از اونا استفاده کنید و برای نوشتن باز آفرینی و انشای خودتون الهام بگیرید

نظر شما راجب ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره چیه ؟

منتظر انشاها باز آفرینی ها و کامنتای قشنگتون زیر این مطلب هستیم . ممنون از نگاهاتون

 

باز آفرینی ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است

 

دیدگاه ها 1 دیدگاه
  1. Asrt
    در تاریخ 1400\/11\/20 :

    اصلا خوب نبودن :////

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *