خانه » مطالب درسی » انشا تصویر نویسی صفحه 23 نگارش پایه هشتم / یکی از دو تصویر زیر را انتخاب کنید و دربارە آن بنویسید

انشا تصویر نویسی صفحه 23 نگارش پایه هشتم / یکی از دو تصویر زیر را انتخاب کنید و دربارە آن بنویسید

انشا تصویر نویسی صفحه 23 نگارش پایه هشتم
4.1/5 - (103 امتیاز)

در این مطلب از سایت برای شما دوستان عزیز انشا تصویر نویسی صفحه 23 نگارش پایه هشتم را تهیه و منتشر کرده ایم

 

یکی از دو تصویر زیر را انتخاب کنید و دربارە آن بنویسید. پس از اینکه نوشته تان را در کلاس خواندید، دوستان شما باید تشخیص دهند که انشای شما، مربوط به کدام تصویر است

( انشا صفحه 23 و 24 کتاب نگارش پایه هشتم ) درس 1

 

انشا تصویر شماره یک : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

روز بارانی است. بوی کاه گل همه جا را پر کرده است و با عطر برگ کهنه بید و گل های پایه کوه در هم آمیخته است.

کوچه های باریک پر است از احساس پاییز.

خانه های با سقف های کوتاه و حداکثر در دو طبقه در کنار هم قرار گرفته اند.

پنجره های کوچک و بزرگ با درهای چوبی، همانند چشمان و دهان خانه ها جلب نظر می کنند.

خانه ها ساده اند و ساده تر از خانه های درب خانه ها است.

دری که با نرده درست شده است و حکایت امنیت و صمیمت آبادی را می رساند.

 

 

انشا تصویر شماره دو : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

پشت بام خانه ها به صورت صاف ساخته شده است. مصالح سقف کاه و گل است که بر روی تیرهای چوبی قرار دارد.

سقف خانه ها از چوب درختان ساخته شده است.

این درخت ها بر روی دیوار و قسمتی هم بر روی ستون چوبی که آن هم روی پایه ای چوبی دیگری سوار شده است استوارند.

روی سقف ها را با گون و یا شاخه های درختان پوشانده اند.

معماری روستا بسیار ساده است و سادگی بسیار متناسبی دارد.

 

انشا تصویر شماره یک : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

فصل پاییز از راه رسیده ، از درب و پنجره ی جدید و مقاوم نصب شده ی یکی از روستاییان می توان فهمید که اهالی روستا برای سرمای پیش رو آماده اند.

درختان که رنگ سبز موهای آن ها کم کم به سوی سرخی یا زردی می روند ، خود را برای ریزش مو و خواب بلند زمستانی آماده می کنند ، کوه ها ، دامنه ها و مراتع نیز نگران سرما هستند و رنگ باخته اند.

حال وقت این است که اهالی این روستای زیبا از تابلوی طبیعی اتاق خود به نام پنجره به سوی نقاشی از بهترین چشم انداز ها که نقاش آن ها کسی جز خدواند نیست بنگرند!

اهالی روستا این را خوب می دادند که به جای ترس و حسرت خوردن درباره ی سرما و برگ ریزی درختان باید از تک تک لحظات پاییز درس زندگی بگیرند و با خوردن میوه های پاییزی کیف دنیا را برند!

بعضی از اهالی سقف خانه های کاه گلی خود را برای اندختن غذای حیوانات تمیز و آماده کرده اند تا جلوه ی زیبای دیگری ، هم به روستا و هم به چشمان گردشگران بیفزایند.

و چه زیبا و دلباز است ، دوری از دغدغه های شهری و خانه های متراکم و بدون حیاط ، در جایی که می توان تا افق دوید و در ذهن خود پرواز را مجسم کرد… !

 

انشا تصویر شماره دو : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

با آمدن فصل زمستان ، دوباره سرما و سکوت به روستا باز می گردد ، در محله ها دیگر پرنده ها پر نمی زنند ، همه به خانه های خشتی و کوچک خود پناه برده اند.

درختان همه خشکیده اند و هوای سرد ، کل روستا را تسخیر کرده است ؛ دیگر خبری از جنب و جوش های بچه ها در محله نیست.

دیگر در مزرعه ها خبری از کاشت و برداشت کشاورزان نیست ، ولی همچنان دل مردم این روستا گرم و سرسبز است و محبت و مهربانی در خانه ها شعله می کشد.

انگار این سرما و یخبندان تنها بهانه است برای اندکی استراحت و رهایی از کار طاقت فرسای مزرعه ؛ من نیز سردم شده است! ، از نردبان بالای مسجد و از روی پشت بام همسایه ها به سمت خانه ی خودمان می روم.

خانه ای باصفا با دیوار های سفید و شیروانی قرمز ، که از دور خودنمایی می کند ؛ همین که به خانه می رسم ، تازه متوجه یکی از دردسر های این فصل می شوم! ، چون سرما خرده ام و مجبورم چندین روز پیش بخاری در خانه بمانم ؛ به امید روزهای گرم… !

 

انشا تصویر شماره یک : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

هر وقت می خواهم از پاییز بنویسم ، رنگ های نارنجی و زرد و قرمز، با عجله توی دفترم به صف می ایستند. پاییز که میشود دوست ارم به خانه مادر بزرگم که در یکی از روستاهای شمال است، بروم .

خانه های آنجا، سقف های شیب دار دارند. باران که می آید، صدای برخورد باران به شیروانی، مثل موسیقی های شاد است. بوی باران و دیوارهای کاهگلی مرا به ایران خانه می کشد،

به درخت هایی که پاییز، برگ هایشان را رنگ کرده نگاه می کنم و نفس عمیق می کشم. پاییز در روستای مادربزرگم، از همه جا قشنگ تر است.

 

انشا تصویر شماره دو : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

بوی دود آتش زیر تابه به همراه بوی نان تازه خانگی در آسمان به چرخش در آمده است . فصل, فصل زمستان است و دانه های ریز و سفید برف شاخه های درختان را سفید پوش کرده بود .

سقف های صاف خانه های انجا به ما این خبر را میدهند که هوای این مکان در طول سال افتابی است و خبری از بارش شدید باران به ما نیست .

مردم برای امنیت و اتحکام خانه های خود از درب های محکم استفاده کرده اند و دیوار های بلند احداث کرده اند .

 

انشا تصویر شماره یک : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

خش خش برگ های زرد و نارنجی حس لطیفی به فرد منتقل میکند که اینهم بی نظیر است. حال ک فکر میکنم دوست میدارم در چنین جاهایی حیات داشته باشم تا هر صبح که چشمانم را میگشایم هوای پاک وخنک فارق از آلودگی تنفس کنم. درختان نیز منظره زیبایی به وجود آورده بود درختانی که حال دیگر هیچ ثمر و برگی ندارند و تنها اثر باقی مانده از آنها برگ های پاییزیست که زیر پای عابران و رهگذران به صدا در میآیند

 

انشا تصویر شماره دو : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

زندگی روستایی یکی دیگر از پدیده هاییست که در اطراف ما وجود دارند و اکثر مواقع پیش نیامده تا به آن بیاندیشیم. سرد شدن هوا را بعد از گذر گرما به وضوح احساس میکردم. با ذهنی سرشار از کنجکاوی درباره روستا و روستا نشینان مشغول پرسه زدن در کوچه های خاکی که حال غرق برگ های آتیشن بود بودم. خانه های کاهگلی و آجری توجهم را جلب میکرد به نظر میرسید مردم خودشان این خانه هارا ساخته بودند. سردی در بدن پیچیده بود و مدام میلرزیم. زندگی کردن در این جور جاها مخصوصا برای شهر نشینان ناز نازی واقعا سخت است، اما زیبایی های دلنشین خودش را دارد.زندگی آسوده در این ده و روستا ها چ کویری و چ سرسبز هر کدام زیبایی های خود را دارند و به نحو خود فوق العاده اند.

 

انشا تصویر شماره یک : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

پاییز بود. درختان پر شده بودند از برگ های رنگارنگ. روستا هوای دلگیری داشت. همه ی خانه ها همرنگ و تقریبا هم شکل بودند. هیچ هیجانی در روستا وجود نداشت. اما نیلوفر دختری هیجان طلب و مخالف کسل کنندگی بود. او چندین بار به مردم روستا گفته بود که بیایید تنوعی در روستا به وجود بیاوریم؛ اما هیچ کس حرف یک دختر 14 ساله را گوش نمی کرد. او بار ها سعی کرد تا این علاقه را در دل مردم بکارد اما نشذ که نشد.

یک روز در حیاط نشسته بود و در این مورد فکر می کرد که ناگهان در ذهنش جرقه ای پدیدار شد. او با خود گفت: چرا تغییر را از خودم شروع نکنم؟ پس با اجازه ی پدر و مادرش شروع به رنگ آمیزی دیوار ها و در خانه کرد. او ابتدا در و پنجره های خانه شان را آبی خوش رنگی زد و سپس شروع به رنگ کردن دیوار ها با رنگ آبی آسمانی کرد.

نتیجه عالی شد. خانه شان بسیار زیبا و متفاوت شده بود. مردم روستا پس از دیدن خانه ی نیلوفر و دیدن خانه خودشان، به این فکر افتادند که بیایید ما هم همین کار را انجام دهیم. آنها شروع به رنگ آمیزی کردند، آبی، زرد، سفید و قرمز تا این که کارشان تمام شد. حالا روستا از بالا منظره ی دیگری داشت…

 

 

انشا تصویر شماره دو : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

برخی از خانه ها نیز به واسطه پله یا یک پل به همدیگر وصل میشوند. اینجا دگر خانه هایش مانند شهر ها آپارتمانی نیست و کودکان بی گناه میتوانند هر قدر که خواستند در اطراف خانه کودکی کنند. از بوی نان هایی ک میتوان حدس زد دست ساز اند هم که دیگر نگویم، بوهایی که کل فضای روستا را در بر گرفته بود در کل زندگی روستایی سرشار از حس و حال طراوت و تازگیست بی هیچ واهمه ای.
ما نیز میتوانیم بیشتر به این مظاهر زیبایی که گاهی اوقات خیلی به ما نزدیک اند اما به چشم نمی آیند دقت کنیم زیرا اینها همه از خلقت های خداوند مهربان است.

 

انشا تصویر شماره یک : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

مقدمه : خشت ها بر سر هم ایستاده و خانه ای ساخته اند ، عشق و شور و اشتیاق در محل موج میزند و مهربانی شرط اول محله است .
بدنه : وارد که میشوی ، با اولین نگاه محلی پیر و چروکیده با چندین خانه لغزنده به چشمت میخورد ، اما وقتی کمی عمیق تر مینگری ، همه چیز زیبا تر و آرامش دو چندان میشود . کوه ها حصاری شده و محل را در آغوش گرفته و درختان ، لباسی برای آن شده اند ، همه چیز رنگ و بوی خاص خودش را دارد اما خانه ها ، آن چنان رنگ و وارنگ ، با کاشی های هفت رنگ نیستند ، اما ، آدم هایش هم یک رنگ هستند و از برادر به هم نزدیک تر .
نتیجه : آری ، ممکن است در نگاه اول ظاهر چیزی توجه مارا به سوی خود جلب نکند ، اما نگاهی دقیق تر ، خبر های بهتری از محل می دهد .

 

انشا تصویر شماره دو : ( انشا صفحه 23 کتاب نگارش هشتم )

 

مقدمه : چشمی میچرخانم و کل محل را بارنداز میکنم ، همه چیز آرام و بی مشغله به چشم می آید .
بدنه : خانه هایی با لباس کاه گلی که در کنار هم ایستاده اند ، بدون اندکی فاصله ، خبر از همدلی و یک دل بودن اهل محل میدهد . همه چیز کاملا ساده اما با کمی رنگ و نقش و نگار به چشم میخورد . پنجرهایی که رو به یکدیگر باز میشوند تا همسایگان با دیدن روی یک دیگر در وقت صبح ، اشتیاق در دلشان جای بگیرد .
نتیجه : در این محل ، خانه ها شبیه یک دیگرند اما اتفاقات هر خانه با خانه دیگر زمین تا آسمان تفاوت دارد .

 

انشا های ارسالی از کاربران سایت صفحه 23 نگارش هشتم :

 

پارمیس شکل بالا : روز بارانی است. بوی کاه گل همه جا را پرکرده است و با عطر برگ کهنه بید و گل های پایه کوه در هم امیخته است. کوچه های باریک پراست از احساس پاییز. خانه ها با سقف های کوتاه و حداکثر در دو طبقه در کنار هم قرار گرفته اند. پنجره های کوچک و بزرگ با درهای چوبی، همانند چشمان و دهان خانه ها جلب نظر می کنند. خانه ها ساده اند و ساده تر از خانه ها درب خانه ها است. دری که با نرده درست شده است و حکایت امنیت و صمیمیت آبادی را می رساند.

پارمیس شکل پایین : پشت بام خانه ها به صورت صاف ساخته شده است. مصالح سقف کاه و گل است که بر روی تیرهای چوبی قرار دارد. سقف خانه ها از چوب درختان ساخته شده است. این درخت ها بر روی دیوار و قسمتی هم بر روی ستون چوبی که ان هم روی پایه ای چوبی دیگری سوار شده است استوارند. روی سقف ها را با گون ویا شاخه های درختان پوشانده اند. معماری روستا بسیار ساده است و سادگی بسیار متناسبی دارد.

 

فاطمه شکل پایین : هوا سرد است درختان پوششی ندارند و زمین پرشده از برف روی سقف های خانه از برف پرشده همه ی انسان ها در خانه هایشان هستند و در دیگر خورشیدی نیست که هوا را گرم کند سردی هوا بدنمان را یخ کرده بود و مدام میلرزیدیم بعضی از مردم برای برف بازی و بعضی دیگر بخاطر کار هایشان به بیرون میروند و پاتو و دستکش می پوشند دیگر درختی نیست میوه بدهد و سر سبز باشد روی درخت فقط برف است.

 

روژین شکل بالا : روستای ما زیباترین روستاست نارنجی ترین روستا. روستایمان پر از خانه های زیبا که با کاه گل درست شده، است. مردم روستا برای زیباتر دیده شدن خانه هایشان دَر و پنجره ی خودرا ابی رنگ میکنند یا اینکه سقف خانه های خودرا شیب دار درست میکنند در اوایل روستا ۳ درخت است که معروف به ۳ درخت کهنسال هستند.

 

آرزو محمدی : روزی بود که همراه خانواده ام به سفر رفته بودیم که به روستایی رسیدیم وهوا سرد بود ونگاهی به خانه های ان ها کردم ودیدم که خانهایشان از کاه وگل است وسقف خانه ها از چوب درختان ساخته شده است وهمه مردم اتش روشن کرده بودند ودرختان را برف پوشانده بود.

 

پانیذ رضایی : فصل زمستان است و هوای شهر بسیار سرد است همه ی درختان جامه ی سبز خود را از تن در آورده وبه خدای زمستانی فرو رفته اند دیگر پرنده ای در آسمان پر نمی زند و همه آنها به جای دیگری کوچ کرده اند.

 

آرین راد : روزی از روز های زمستان بود من و پدرم تصمیم گرفتیم که به بالای کوه نزدیک روستا برویم آماده شدیم و در حیاط را باز کردیم و راه افتادیم دربین راه پدرم گفت نگاه کن روستایمان را میبنی من برگشتم چند خانه ی کوچک را دیدم که در روی هم بنا شده بودند و مهی نازک که همه جا را فرا گرفته بوداز خانه همسایه مان دودی بلند شده بود دود تنور گرم و داغ درختانی که با لایه ی نازکی از برف لباس زمستانی وسفیدی پوشیده بودند درو پنجره هایی که از چوب بودند و نقش امنیت خانه ها را ایفا میکردند نردبان پدرم را نیز دیدم که شب وقتی برف بالای خانه را پاک کرده فراموش کرده که پایینش بیاورد و مهم تر از همه صاف و یکدل بودن روستاییان که حتی اگر چشمات رانیز ببندی می توانی حسش کنی و با قلبت لمس کنی.

 

پانته آ صداقت: من در روستای کوچکی زندگی میکنم که واقعا دیدنی است در پاییز رودی که از وسط روستا میگذرد که همراه خود برگ هایی به رنگ های گرم و اتشین می اورد وزمستان وقتی از روی کوه به روستا نگاه میکنی مثل عروسی که با شیدای نظر ها را به خود جلب میکند وبام های که از انها دود کش های بیرون زده ودود غلیضی از ان خارج میشود که با خود هزاران پند و اندرز  و صمیمیت همراه دارد.

 

انشای بعدی میتونه انشای شما باشه … برای ما ارسال کنید

 

پایان انشا صفحه 23 کتاب نگارش پایه هشتم امیدوارم از این مطلب لذت برده باشید

 

دیدگاه ها 6 دیدگاه
  1. سما دشمن کش
    در تاریخ 1401\/08\/02 :

    تصویر سازی نگارش هشتم
    من اینطور نوشتم «دخترکی لب پنجره نشسته است اما فضای نیمه تاریک درون اتاق در عصر هنگام چهره دخترک را در هاله‌ای از تاریکی محو کرده است و او نظاره‌گر تابلوی نقاشی است که بیرون ازپنجره خودنمایی می‌کند خورشید خساست به خرج داده و نور و گرمای خود را از اهالی روستا دریغ کرده است دیگر اثری از آن تابش براق آفتاب نیست. مزرعه ها و برگ های درختان آن شادابی و طراوت خود را دیگر از دست دادند ولی باز با رنگ‌های زرد و نارنجی خود گرمابخش روزهای سرد هستند. کم کم باد وزیدن خواهد گرفت و صدای شالاپ شلوپ قطرات باران بر روی بام های شیروانی شنیده خواهد شد. دخترک لحظه یاد بوی خاک باران خورده و پدیدار شدن رنگین کمان در پاییز می‌افتد و آرزو می کند ای کاش امسال پاییز با برکت و خوشی زیاد مهمان سفره‌های آنها باشد.

    سما دشمن کش
    مدرسه محدثه سهند
    نرگس ۳

  2. چه ارامشی در روستا پابرجاست نسیم سرد پاییزی روستاییان را به داخل خانه هایشان هل میداد پاییز امده است و انقلابی به طبیعت به راه انداخته است در روستا خانه ها یک طبقه و دو طبقه است و اپارتمانی وجود ندارد و ارامش خاصی برقرار است بیشتر خانه های روستاییان شیروانی شکل است و صدای باران که به شیروانی میخورد بسیار خوشایند است و بوی کاهگل و خاک در روستا میپیچد خانه های روستایی با پنجره های کوچک و بزرگ و با در های چوبی و نرده های چوبی در روستا وجود دارد کوه های بسیار زیبا دور روستا فرا گرفته است

  3. F. A
    در تاریخ 1400\/07\/26 :

    NICE

  4. ناشناس
    در تاریخ 1400\/07\/23 :

    بد نیست

  5. زهرا
    در تاریخ 1400\/07\/21 :

    عالی بود

  6. ناشناس
    در تاریخ 1400\/07\/20 :

    بسیار عالی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *