خانه » مطالب درسی » انشا درباره جلسه امتحان صفحه 81 نگارش پایه نهم

انشا درباره جلسه امتحان صفحه 81 نگارش پایه نهم

انشا جلسه امتحان صفحه 81 نگارش نهم
4.1/5 - (37 امتیاز)

در این مطلب از سایت برای شما انشای جلسه امتحان که در صفحه 81 کتاب نگارش پایه نهم خاسته شده را آماده کرده ایم امیدواریم مورد رضایت شما کاربران عزیز قرار بگیرد

 

قالب های این مجموعه انشا در قالب طنز , قالب غیر طنز , قالب نوشتاری , قالب گزارش , قالب ادبی , قالب نامه غیر رسمی , قالب داستانی , قالب خاطره و … میباشد

 

نام انشا: جلسه امتحان

صفحه: 81 کتاب نگارش نهم

انشا جلسه امتحان صفحه 81 نگارش پایه نهم

قالب انشا خاطره می باشد

 

انشا شماره یک درباره جلسه امتحان:

 

کلاس ششم بودم و از آن جایی که اوایل سال تحصیلی بود معلم ها زیاد از وضعیت تحصیلی دانش آموزان آگاهی نداشتند. من عادت داشتم درس های حفظی را خط به خط حفظ کنم و عیناً بدون کم و کاست در امتحان تکرار کنم. سر جلسه امتحان علوم اجتماعی بود که معلم شروع به توزیع برگه های امتحانی کرد. منتظر بودم بلافاصله پس از دریافت برگه، متون ضبط شده در حافظه ام را عیناً بر روی برگه امتحان منتقل کنم.
برگه سوالات به دستم رسید، نگاه کلی به برگه انداختم، خوشبختانه پاسخ تمام سوالات را می دانستم. بدون درنگ شروع به نوشتن پاسخ ها کردم. سوالات را یکی پس از دیگری با سرعت زیاد پاسخ می دادم. همگی هم عین جملات کتاب! خیالم راحت بود که نمره کامل خواهم گرفت. فقط نگرانیم کمبود وقت بود. چون پاسخ ها را کامل می نوشتم وقت زیادی صرف هر سوال می شد.

ساعات پاپانی امتحان بود که صدای مراقب شنیده شد. وقت تمام! برگه ها بالا!
در حال نوشتن آخرین کلمات بودم که مراقب اسمم را صدا زد. آقای… برگه ات را بالا بگیر!
برگه را بالا آوردم و مراقب شروع به جمع کردن برگه ها کرد.
هفته بعد، معلم برگه های تصحیح شده را آورده بود. من یکی که خیالم راحت بود! چند دقیقه اول معلم شروع به نصحیت کرد و گفت در ابتدای جلسه امتحان اعلام کرده بودم که هر دانش آموزی تقلب کند، در طول سال با او درگیر خواهد بود و…
نوبت به اعلام نمرات رسید. اسامی را از بیشترین به کمترین نمره مرتب کرده بود! از نمره های بالا شروع شد. آقای… 19 / آقای… 18.5 / آقای… 15
اسامی دانش آموزان یکی پس از دیگری خوانده می شد ولی نام من جزء اسامی نبود! با خودم می گفتم من که پاسخ تمام سوالات را کامل داده بودم و در بدترین حالت نمره من 18 یا 19 بود. خلاصه اسم تمام دانش آموزان خوانده شد، جز اسم من!

 

در آخر آقای معلم گفتند: “خوب به نظرتون با این آقای… که به نظر می رسه کتاب رو سر جلسه با خودش آورده بوده و دقیقاً از روی جملات کتاب کپی کرده، چیکار کنیم؟” به محض شنیدن اسمم ترس و اضطراب سراسر وجودم را فرا گفت و از جایم بلند شدم و با کلمات بریده بریده، شروع به دفاع از خودم کردم. معلم حرف هایم را زیاد باور نداشت تا اینکه شروع به پرسیدن چند تا از سوالات امتحان به صورت شفاهی کرد و وقتی پاسخ های نسبتاً دقیق من را شنید قبول کرد که تقلبی وجود نداشته است. سایر دانش آموزان نیز شروع به حمایت از من کردند و تایید کردند که توانایی خوبی در به خاطر سپردن جملات دارم. در آخر معلم دستی به سرم کشید و گفت “پسر خوب، آخه کسی پاسخ سوالات رو اینقدر شبیه جملات کتاب می نویسه؟ هدف از درس خواندن حفظ عین جملات نیست، بلکه هدف، درک مفهوم جملات و توانایی بیان و به کار بردن آنهاست.”
این اتفاق باعث شد که از آن به بعد به جای به خاطر سپردن دقیق جملات، بیشتر مفاهیم آنها را به خاطر بسپارم تا بتوانم در آینده از آنها استفاده کاربردی و عملی کنم.

 

انشا شماره دو درباره جلسه امتحان:

 

در زمان مدرسه معلم ها از دانش آموزان امتحان می گیرند برای این که مطمعن شوند دانش آموزان مطالب درس هفته های قبل داده شده را آموخته اند یا خیر .

جلسه امتحان فضای استرس زایی دارد حتی در صورتی که  دانش اموزان درس خوانده باشند ییا نه . گاهی این استرس موجب شب بیداری یا غش و ضعف و یا افت فشار خون در وسط جلسه امتحان می شود .سر جلسه امتحان مراقب هایی برای جلوگیری از تقلب و ایجاد فضایی ساکت و عادلانه برای برگزاری امتحان گذاشته می شود تا با خیال راحت و آرامش دانش آموزان امتحان خود را به خوبی پشت سر هم بگذارند.

در ایام امتحانات سال پیش یکی از هم کلاسی های بازیگوش من در حال تقلب بود که یکی از مراقب ها تقلب او را دید و به شدت عصبانی شد و برگه ی امتحانی او را گرفت و به او نمره صفر داد و گفت که با تقلب حق دیگران را که وقت گذاشتن و در خواندن و تلاش کردن رو پایمال میکنی و در آینده در زندگی خود نیز دنبال تقلب هستی تا اینکه از روش های درست زندگی به مشکل خود را بر طرف کنی بنا بر این این نمره تو صفر می شود تا درس عبرتی برایت شود تا هرگز چه در امتحان درسی و یا در امتحان زندگی تقلب نکنی.

و من و دوستانم از این تجربه درس بزرگی گرفتیم و همیشه تلاش می کنیم که تقلب نکنیم و از روش های درست استفاده کنیم.

 

انشا شماره سه درباره جلسه امتحان: ارسالی کاربران زهرا ( طنز )

 

سکوتی سنگین و مرگبار سراسر مدرسه را فرا گرفته بود درست مثل یک دادگاه!!!
دادگاهی که چیزی به صادر کردن حکم اعدام نمانده بود.معلوم بود که همه غرق در دلهره هستند.دادگاه نبود بلکه اولین جلسه امتحان بود.زمان تحویل ورقه ها فرا رسید پس از گرفتن ورقه دلم هری ریخت.

اجازه پشت و رو کردن آن را نداشتیم یعنی باید ورقه همانطوری که تحویل داده بودند میماند .ناگهان صدای بلندی به گوشمان رسید.بله!! زمان شروع امتحان بود پس از نوشتن نام و نام خانوادگی و تاریخ و…نوبت به سوال اول رسید سوالی که هرچه در کتاب میخواندم چیزی در ذهنم باقی نمیماند شاید هم از عمد نخوانده بودم چون فقط و فقط یکبار کتاب را مرور کرده بودم ان هم چه درسی؟درس عربی
تنها درس و کتابی که چندان علاقه ای به خواندن و یاد گرفتنش ندارم شاید در خواندن و درک کردن معانی قرآن تاثیر بیشتری داشته باشد ولی اکنون تعداد بیشتری از کتاب های قران همراه با معانی هستند.
خیلی دوست داشتم سوال اولی که بلد نبودم راهم بنویسم که بیست بگیرم ولی متاسفانه…
چیزی به فکرم نمیرسید جز اینکه نیم نگاهی به بغل دستیم بندازم چیزی نفهمیدم چون فاصله به حدی بود که نمیتوانستم خط اش را بخوانمدوباره امتحان کردم و اینبار موفق شدم خلاصه جلسه امتحان پر از دلهره و استرس به پایان رسید.

 

انشا شماره چهار در مورد جلسه امتحان:

 

در هفته ی گذشته ما در حال گذراندن امتحانات نیم سال دوم بودیم. همانطور از اسم جلسه امتحان پیداست ، پر از لحظات استرس زا و دلهوره آور است.

در جلسه ی امتحان شخصی با لباس رسمی با اخم های گره خورده و قیافه ای جدی حضور داشت. آنقدر هوا نفس گیر و خفه بود که با زور دم و بازدم از شش هایم وارد و خارج میشد. به دلیل کسالت و حال بد، نتوانسته بودم درس را به خوبی بخوانم و شرایط ایجاد شده بر شدن استرس و ترس من افزوده بود. مراقب با شروع امتحان از نکات و قوانین سر جلسه حرف زد و گوش زد کرد که از هر گونه تقلب و چرخاندن سر جدا خودداری کنیم. برگه های امتحانی توزیع شد در حالی که قلبم در سینه ام محکم تر می کوبید،

برگه به زیر دستانم رسید. هر چه برگه را خواندم هیچ کدام از سوالات در نظرم آشنا نبود. عرق سردی از پشت گردنم تا انتهای ستون فقراتم جریان پیدا کرد و دستانم از سرمای وجودم یخ بسته بود و برای کمی گرما آن ها را درهم گره می زدم تا شاید از استرس و ترسم کاسته شود. همان مراقبی که از نظرم بد اخلاق بود بالای سرم آمد و با لبخندی که دور از انتظارم بود دستی به سرم کشید و گفت: اشکالی ندارد کمی به نکات سر کلاس و دانسته های سابق خود تکیه کن و با نام خدا و آرامش به سوالات پاسخ بده، آن موقع متوجه خواهی شد که جواب ها یکی پس از دیگری در ذهنت خواهد آمد.

نمی دانم حرف هایش معجزه کرد یا آرامشش در وجودم تزریق شد. هر چه بود آن غولی که در ذهنم ساخته بودم پر کشید و توانستم در آن آزمون موفق شوم و آن جلسه ی وحشتناک امتحان برایم به عنوان یکی از خاطرات به یاد ماندنی زندگی ثبت شد.

 

انشا شماره پنج در مورد جلسه امتحان:

 

کلمه های امتحان و جلسه ی امتحان همیشه برای من کلمه هایی استرس زا بوده اند و هستند، حتی وقتی که درس ها را کامل بلد باشم باز هم برای امتحان استرس دارم.

شاید گاهی اوقات علت این استرس نگرفتن نتیجه ی دلخواه باشد، مثلا پیش آمده که با تمام آمادگی که برای امتحان داشتم اما با دیدن سوال های امتحانی نتوانستم آن طور که باید از پس آن برآیم یا حتی زمان هایی بوده که همین استرس باعث شده جواب بعضی از سوال ها را فراموش کنم.

بعضی اوقات نیز تنبلی علت و دلیل استرس من می باشد، زمانی که در خواندن درس ها تنبلی می کنم و تمام درس هایی که باید در طول هفته بخوانم را برای شب امتحان می گذارم استرسی وجودم را فرا می گیرد که اصلا قابل کنترل نیست، همان زمان است که به خودم قول می دهم که دفعه ی بعد این کار تکرار نشود اما خوب می دانید بعضی اوقات باز هم همین اتفاق پیش می آید و درس های من همگی برای شب امتحان روی هم تلنبار می شوند.

برخلاف من که جلسه ی امتحان اتفاق مهمی برایم محسوب می شود برای برخی از دانش آموزان این جلسه تفریح به حساب می آید زیرا که آن ها برای درس خواندن زحمتی به خود نمی دهند و امتحانات را با تقلب های حرفه ای که بلد هستند پشت سر می گذارند و متاسفانه گاهی نمره ی خوبی هم می گیرند اما بعضی اوقات نیز لو می روند و معلم ها بعد از آن که تقلب آن ها را دیدند از جلسه ی امتحان بیرون شان می کنند.

اما من هیچ وقت جرات تقلب کردن نداشتم و این کار را روش درستی برای دستیابی به نمره نمی دانم حال هر چقدر هم جلسه ی امتحان برایم سخت باشد سعی می کنم تا براساس دانشی که دارم آن را به خوبی پشت سر گذاشته و از روش های نادرست مانند تقلب کردن استفاده نکنم.

 

انشا شماره شش در مورد جلسه امتحان:

 

نام امتحان که می آید ناخوداگاه به یاد تقلب می افتم ، البته فقط من یکی اینطوری نیستم ، خیلی ها مثل من هستند و به محض اینکه اسم امتحان میاد به فکر تقلب می افتند. من وقتی سر جلسه امتحان هستم و چیزی هم بلد نیستم که بنویسم ، استرس همه وجودمو  میگیره و با خودم میگم نکنه مراقب امتحان مچ منو بگیره و آبروم بره .

البته در این مواقع آبرو خیلی مهم نیست و اون چیزی که مهمه یه صفر کله گندس. البته یک چیز هست که از صفر کله گنده هم بدتره ، و اون چیزی نیست جز اینکه بعد از امتحان همه میگن خاک تو سرت که عرضه یه تقلب هم نداشتی. به خاطر همین وقتی سر جلسه امتحان تقلب میکنم خیلی حواسمو جمع میکنم که مراقب مچ منو نگیره. من خیلی تقلب میکنم و اکثرا موفق میشم که یک نمره قابل قبول بگیرم حتی یک دفعه از روی دوستم تقلب کردم و نمره من از دوستم بیشتر شد. فقط یک بار کتابو زیر میز گذاشته بودم و با ترس خیلی زیاد داشتم کتابو باز میکردم که مراقب از چهره ام متوجه شد ، اومد بالای سرم و کتابو ازم گرفت و با کمال خونسردی برگمو پاره کرد ، اونجا بود که طعم صفر کله گنده رو چشیدم.

نتیجه میگیریم که تقلب و امتحان از هم جدا نمیشوند و فقط باید با خونسردی تقلب کرد تا پله های ترقی را یکی یکی طی بکشیم.

 

انشا شماره هفت در مورد جلسه امتحان با رعایت مقدمه تنه و نتیجه:

 

مقدمه انشا : اسم امتحان برای بیشتر دانش‌آموزان و حتی اولیای آن‌ها، همواره دلهره ‌آور  است. نتیجه کسب نکردن نمره مطلوب در امتحان می‌تواند نگرانی از سرزنش‌ها، دلهره شکست، عقب‌ ماندن و ناکامی در رسیدن به آرزوها  را شامل شود که موجب آزردگی روح و جان می‌شود

متن انشا : جلسه ی امتحان همیشه برای همه س ما لحظه ای استرس زا و پر از ترس بوده که آیا از امتحان موفق بیرون می آییم و یا سرافکنده و شکست خورده می شویم و یا امکان دارد به دلایل زیاد که خیلی ها آن را بهانه تلقی می کنند از خواندن امتحان خود کوتاهی کرده باشیم و آن چه را که باید ارائه کرده باشیم از آن کاسته ایم و موفق به دست یابی نمرات بالا و بهتر نشده ایم اما این پایان راه نیست بلکه همیشه راهی برای جبران داریم

ولی بهتر و آسان تر این است که همیشه در امتحانات خود چه از نظر درسی و چه از نظر زندگی تمام تلاش خود را برای پیروزی به کار گیریم تا روز به روز مسیر موفقیت و پیشرفت ما هموارتر شود و به درجات بالاتر برسیم اما همانطور که گفته شد جلسه امتحان همیشه یک معضل بزرگ برای همه بوده است به خصوص برای دانش آموزان که حس رقابت بین آن ها خیلی بیشتر است و هر چه رقابت بین آن ها بیشتر باشد میزان تنش نیز بین آن ها بیشتر خواهد بود.

من نیز در این بین استثناء نیستم و سر جلسه ی امتحان همیشه ضربان قلبم تندتر از دیگر مواقع می تپد و عرق سرد از پیشانی ام می چکد و نا محسوس دستانم می لرزد به طوری که گرفتن خودکار برایم گاهی اوقات سخت می شود ، شب های قبل از امتحان دائما خواب های ترسناک می بینم، گاهی خواب می بینم که سرجلسه ی امتحان دیر رسیدم یا از سوالات امتحان هیچ چیزی نمی دانم و برگه ام سفید باقی مانده و ترس سراسر وجودم را در بر می گیرداما کم کم در تلاشم که این ترس را از خود دور کنم زیرا هر چه بیشتر بترسی زندگی برای خودت کامش تلخ تر می شود.

نتیجه گیری: تقلب، انتخاب صحیحی نیست و راه ‌های دیگری وجود دارند که با آن ها می‌توان نتایج بهتر و ماندگارتری را به دست آورد

 

انشا شماره هشت در مورد جلسه امتحان:

 

زنگ آخر امتحان داشتیم. امتحان سخت و دشوار ( فیزیک/عربی/ریاضی/….) ! امتحان که شروع شد صدای پچ پچ یچه ها از دور و بر کلاس به گوش می رسید. برگه ام را که نگاه کردم از همان اول ضربان قلبم تند و تند تر شد. سوال هایش سوال های کنکور هم سخت تر بود.

بچه ها من را که به عنوان شاگرد زرنگ کلاس می شناختند، از موشک و کاغذ گرفته تا جامدادی هایشان را سمتم پرت می کردند تا کمکی به آن ها کنم. آن از همه جا بی خبرها هم که نمی دانستند دیروز مهمانی بودم و چیز زیادی نخوانده ام.

هی با حرکات چشم و گوشم طوری که مراقب نبیند تلاش می کردم به هم کلاسی هایم بفهمانم که من هم دست کمی از شما ندارم تازه یکی باید به خود من جواب بدهد، اما انگار نه انگار. چشمتان روز بد نبیند. چند نفر از دوستانم را مراقب کلاسمان درحال تقلب کردن دید و از کلاس پرت کرد بیرون!

بقیه هم که دست و پایشان را گم کرده بودند، به ناچار ادای نوشتن را در می آوردند و الکی قلم را در دستشان تکان می دادند! آن روز امتحان ما را هم پنج کیلو لاغر کرد هم فشارمان را بالا برد !! اضطراب و نگرانی در چهره دوستانم به خصوص خود من، موج میزد!

به ناچار هرچیزی را که معلم در کلاس درس داده بود و به خوبی گوش سپرده بودم را نوشتم. البته اضطراب و استرس ما شاگرد زرنگ ها برای بیست گرفتن است و به 19 و 18 راضی نمی شویم ولی اضطراب همکلاسی هایم برای این بود که مبادا نمره شان ۱۰ نشود!!

صدای زنگ به گوشمان خورد و برگه هایمان را جمع کردند. عده ای با بی خیالی به خانه رفتند و عده ای هم مثل من بی سر و صدا کلاس را پیچاندند و عده ای هم نشسته بودند و غصه می خوردند. خلاصه جلسه امتحان آن روز ما داستانی بود برای خودش.

نتیجه: آدم باید در امتحان زندگی شکست نخورد و گرنه امتحان مدرسه را که با خواندن هم می توان پیروز شد

 

سایر انشا ها در مورد جلسه امتحان در ادامه ی این مطلب.. 

 

انشا شماره هشت در مورد جلسه امتحان:

 

مقدمه: باز هم زمان عذاب ‌آور امتحان فرا رسیده است؛ فرقی نمی‌کند چند بار با ناامیدی در سالن امتحان نشسته و به ساعت خیره شده باشید، امتحان‌ها ساده‌تر نمی‌شوند

 

متن: امتحانمان داشت شروع می‌شد و من می‌دیدم که دوستم هر لحظه استرسش بیشتر میشود . مثل این که اتفاق مهمی در زندگی ‌اش در حال رخ دادن بود. تعجب من از این بود که او دانش آموز تنبلی هم نبود و درس هایش نسبتا خوب بود.

اما این استرس حتی وقتی معلم از او سوالی می‌پرسید هم به سراغش می‌آمد و باعث می‌شد نتواند درست جواب بدهد. برگه های امتحان را پخش کردند و من مشغول شدم. یک نگاه کلی به سوال ها کردم و متوجه شدم که پاسخ بیشتر سوال ها را می‌دانم. چند تا سوال هم برایم کمی گیج کننده و عجیب غریب آمد که تصمیم گرفتم فکر کردن و پاسخ دادن به آن ‌ها را برای آخر کار بگذارم.

پس سریع شروع کردم پاسخ دادن به سوال هایی که از پاسخشان مطمئن بودم. غرق در برگه امتحانم بودم که صدایی توجهم را جلب کرد. دوستم داشت به کنار دستی‌اش اشاره می‌کرد تا از او تقلب بگیرد و او هم توجهی نمی‌کرد. در همین لحظه معلم متوجه این موضوع شد و رفت همان نزدیک ایستاد تا جلوی تقلب آن‌ها را بگیرد. با نزدیک تر شدن معلم، استرس دوستم چند برابر شد تا اینکه با حالتی بغض آلود از معلم خواست به او کمک کند!

معلم از او پرسید که مشکلش چیست و کدام سوال برایش مشکل است؟

در این لحظه وقتی بقیه بچه ها دیدند که حواس معلم پرت شده، کلاس بهم ریخت و چند نفر دیگر شروع به تقلب گرفتن و تقلب دادن شدند. متاسفانه آن روز به خاطر همین موضوع، دوست من از کلاس اخراج شد و نه تنها امتحان را قبول نشد، بلکه به دفتر مدیر هم خوانده شد تا به جرم بهم ریختن جلسه امتحان پاسخگو باشد. بعدها وقتی از او پرسیدم که کدام سوالات امتحان را بلد نبود فهمیدم او هم مثل من پاسخ اکثر سوال ها را می ‌دانست و درباره بعضی دیگر شک داشت، اما استرس باعث شده بود رفتار نادرستی از خودش بروز بدهد و آن بلا را سر خودش بیاورد.

نتیجه: ما هر روز از زندگی مورد امتحان قرار می گیریم، گاهی از نظر علمی و گاهی در زندگی، مهم نیست که چه نمره ایی از این امتحان ها بگیریم، مهم این است که چه درسی از این امتحان ها گرفته ایم و با این فکر جلسه ی امتحان برایمان روز به روز تبدیل می شود به مکانی برای یاد گرفتن نه برای ترس و اضطراب.

 

انشا شماره 9 در مورد جلسه امتحان:

 

خرداد ماه  بود و من باید برای اولین بار  سر جلسه امتحانات نهایی میرفتم خیلی استرس داشتم با  پدر مادرم حرف میزدم بلکه از استرسم کم بشه اما فایده نداشت.

اون ها هر چقد بهم امید میدادند فایده ای نداشت

بالاخره روز امتحان رسید از در خانه تا خود سالن جلسات با خودم قران میخواندم و آرام میشدم.

همینکه که پایم را توی سالن جلسات گذاشتم استرس شدیدی گرفتم.

به ما گفتند که به ترتیب شماره خودتان بشینید و هرکسی شماره روی صندلی نوشته شده بود.

دانش اموزان زیادی انجا بودند و من خیلی استرس داشتم بعد از چند دقیقه صندلی ام را پیدا کردم و نشستم. استرس بیشتر و بیشتر میشد. مراقب ها زیاد بودند و راه تقلب هم نبود.

برگه ها را دادن و گفتند تا ساعت هشت نشده حق ندارید به برگه ها دست بزنید. ساعت 8 شد و با نام خدا برگه را بلند کردم و شروع کردم پاسخ دادن.

چند سوال اول را که جواب دادم استرسم کمتر و کمتر شد.  خدا رو شکر یک ساعتی نگذشت که همه را جواب دادم

و پیش خودم فکر کردم امتحانات نهایی هم زیاد سخت نیست

البته من خیلی خونده بودم و همه سوالارو جواب دادم در نتیجه شاد و خوشحال به خونه برگشتم.

 

انشا شماره 10 در مورد جلسه امتحان:

 

کلاس هشتم بودم و یکم استرس داشتم و اوایل مهر ماه بود من  یه یه مدرسه دیگه رفته بودم و جو مدرسه فرق میکرد .

معلمامون هم جدا بودن هر کتابی یه معلمی داشت معلم ریاضی اولین جلسرو شروع کرد به درس دادن گفت هفته بعد امتحان بخونید که نمره پایین تر از ۱۵ رو میفرستم دفتر .
منم استرس داشتم رفتم خونه شروع به خوندن کردم بالاخره روز امتحان رسید و همه رفتند سر یه صندلی نشستند .
منم هنوز با جو مدرسه آشنا نبودم مراقبا اومدن برگه ها رو پخش کردن و یکی از بچه ها رفتکه قرآن بخونه و مدیر مدرسه گفت با نام یاد خدا شروع کنید همه شروع به نوشتن کردن منم داشتم مینوشتم ‌که همه ساکت بودن هیچکی حرفی نمیزد .

مراقب از کنارم رد شد رفت جلو ایستاد ولی هم کلاسیم که پشت سر من بود هی صدام میکرد .

منم استرس داشتم و میترسیدم که مراقب بفهمه . که یهو زد با پا زد به زیر صندلی من رو مو برگردوندم  بهش گفتم چته چی میخوای که مراقب متوجه شد و برگمو گرفت .

منو انداختن بیرون هم کلاسیم اومد بیرون ازم معذرت خواهی کرد . ولی چه فایده نمره ام صفر بود .از اون به بعد دیگه برام تجربه شد سر جلسه ی امتحان سرم تو برگه ی خودم باشه .

تا همچین اتفاقی برام نیفته و سر هر جلسه ای امتحان تمرکز کنم این طرف اون طرف نگاه نکنم خلاصه جلسه ی امتحان و باید جدی گرفت .

معلمم اومد سر کلاس نمرات و خوند ما رو فرستادن دفتر کتک و خوردیم تهدم دادیم که دیگه تقلب نکنیم ولی تا آخر سال دیگه همچین اتفاقی برام نیفتاد چون دیگه حواسم سر جلسه ای امتحان جمع بود .

 

انشا شماره 11 در مورد جلسه امتحان:

 

دانش آموز زرنگ مدرسه مان  بودم و قرار بود که فردا امتحان ریاضی داشته باشیم.

بچه ها به من لطف داشتند و آن روز یکی برایم تنقلات میخرید یکی برام بستنی خرید دیگری با من تریپ رفاقت برداشته بود و با کسایی هم که قهر بودم اومدن آشتی!

آخه معلممون گفته بود که نمرات زیر ۱5 میفرسته دفتر تا اولیا بیان مدرسه.

بالاخره روز امتحان فرا رسید ،  اون روز من هم خیلی کم درس خوانده بودم و معلممون آمد و برگه ها را داد. هرچی به سوالا نگاه می کردم هیچی حالیم نمیشد.

یکی برگه سمتم پرت میکرد یکی خودکار حتی جا مدادی هم به سمتم پرتاب شد که براشون تقلب برسونم.

من هم که دست کمی از خودشان نداشتم نمیدونستم چجوری بهشون بگم که من هم وضعیتم مثل شماست و هیچی نخواندم.

ربع ساعتی از امتحان گذشت و همه بجای ایکه سرشان رو به برگه باشه سرشان رو به من بود.

من هم دیدم که اگه چیزی بگم معلم متوجه میشه روی یک برگه بزرگ نوشتم که هیچی نخواندم.

برگه را نشان همه دادم ، یکی میگفت مگه زنگ آخر نیاد یکی میگفت بستنی منو میخوری ها و …

امتحان تموم شد و ما موندیم و 25 دانش اموز. دیگه بهتره تعریف نکنم چه بلایی سرم اومد که واسم خاطره شد.

 

انشا شماره 12 در مورد جلسه امتحان:

 

مقدمه انشا : به نظر من جلسه ی امتحان جایی است که هر دانش آموزی حتی زرنگ ترین آن ها را هم شاید دچار استرس کند، استرسی که ناشی از خراب کردن امتحان و اشتباه پاسخ دادن به سوالات می باشد.

بدنه ( متن ) انشا :

میزان استرس جلسه ی امتحان ارتباط مستیم با تلاش خود مان دارد، اگر قبل از امتحان از فرصتی که در اختیار داشتیم استفاده کرده و خوب درس خوانده باشیم می توانیم با خیالی آسوده تر و دور از اضطراب سوالات را پاسخ دهیم.

اما امان از وقتی که درس نخوانده باشیم در این صورت به هر سوالی که نگاه کنیم به نظر مان گنگ و مبهم خواهد آمد و حتی گاهی اوقات فکر می کنیم مگر چنین سوال یا مطلبی هم در کتابی درسی داشتیم؟!

بیش تر ما خود را برای روز های امتحان آماده می کنیم اما بعضی از دانش آموزان هم هستند که اراده ی درس خواندن ندارند و زمانی که سر جلسه ی امتحان می نشینند دائم سر شان را این طرف و آن طرف می چرخانند تا شاید بتوانند از روی برگه ی بچه های دیگر تقلب کنند، این دانش آموزن بیش تر اوقات نه تنها موفق نمی شوند بلکه مراقب ها هم متوجه تقلب آن ها می شوند و از جلسه ی امتحان بیرون شان می کنند.

تقلب کردن هم روش های مختلفی دارد که بعضی از بچه ها تمام وقت خود را صرف آموختن آن ها می کنند اما به این موضوع فکر نمی کنند که اگر فرصتی که دارند را صرف درس خواندن کنند علاوه بر این که موفق تر خواهند بود، دیگر استرس این که لو بروند را هم نخواهند داشت.

در سال هایی که مشغول درس خواندن هستم امتحاناتی بوده که بعد از آن بسیار خوشحال بوده ام چون به خوبی سوالات را پاسخ داده ام و هم چنین امتحاناتی نیز بوده که گیج و مبهوت مانده ام که با این سوالات چه کنم، بار ها پس از هر امتحان به خود گفته ام دفعه ی بعد حتما آن قدر تلاش خواهم کرد که دیگر در چنین موقعیتی قرار نگیرم.

زمانی که درس نخوانده ام و تلاشم کافی نبوده است بعد از امتحان بچه های دیگر را می بینم که از معلم سوال های مختلفی درباره ی پاسخ ها می پرسند و من فکر می کنم که هیچ چیز از آن سوالات و موضوعات نمی فهمم، انگار که هیچ وقت سر آن درس ها در کلاس حاضر نبوده ام، بعد از اولین تجربه ی این موقعیت دوست ندارم که دوباره آن لحظه ها تکرار شوند.

نتیجه نهایی انشا :

امتحانات به من یاد دادند که موفقیت و عدم موفقیت در زندگی به تلاش انسان بستگی دارد همان طور که برای یک جلسه ی امتحان آمادگی های لازم را کسب کرده و بی وقفه تلاش می کنیم برای به دست آوردن موفقیت های بزرگ در زندگی نیز باید تلاش کرده و آمادگی رویارویی با مشکلات را داشته باشیم.

 

انشا شماره 13 در مورد جلسه امتحان:

 

جلسه ی امتحان جایی است که از قبل باید خود را برای ان اماده بکنیم و از قبل تمام درس های خود را به درستی مطالعه کرده باشیم
و مطالعه درس ها انقد سطحی نباشد که تا سر جلسه امتحان میشینیم همه چیز فراموشان شود باید بار ها و بار ها درس را بخوانیم و خود را محک بزنیم تا در سر جلسه امتحان پیروز بشویم
ولی با اینکه بعضی ها بسیار درس میخوانند باز هم در سر جلسه ی امتحان موفق نمیشوند و از امتحان نتیجه دلخواه خود را نمیگیرند
این دلیلش میتواند این باشد که این افراد بسیار وسواسی هستند و در سر جلسه امتحان استرس زیادی به خود وارد کرده اند
تا حدی که جواب تمام سوالاتی که خوانده اند و بلد بوده اند را فراموش کرده اند
از زمانی که کوچیک بوده ایم همیشه به ما میگفتند که نیم ساعت قبل از امتحان را نباید دیگر درس بخوانیم
و به مغز خود استراحت بدهیم در غیر این صورت اگر تا لحظه اخر درس بخوانیم همان خوانده های قبلی هم فراموش میشود

 

انشا شماره 14 در مورد جلسه امتحان:

 

سر کلاس نشسته بودم .ناظم ورقه هایی آورد. در لحظه ی اول فکر کردم رضایت نامه ی اردو است ولی وقتی ورق به دستم رسید خیلی ناراحت شدم ،چون … چون این ورق ها نه تنها مربوط به اردو نیست بلکه برنامه ی امتحان میان ترم است.

از ته دل نه بلندی گفتم ،طوری که ناظم از در بیرون نرفته برگشت و تذکری جدی به من داد. چند ساعت بعد به خانه رسیدم و برنامه را نگاه کردم تا ببینم اولین امتحان چه امتحانی است؟
محکم بر سر خود زدم اولین امتحان فردا بود آن هم چه امتحانی !؟ ریاضی!
[فکر نکنم سپهر از هیچ درسی به این اندازه بدش بیاید.]
با خود می گویم:

زود بجنب زمان بر خلاف توست. رفتم پشت میز نشستم و سعی کردم تکلیف شبم را با تمام سرعت بنویسم. بدبختانه آن روز تکالیف زیاد بود و دوساعت تمام را پای تکالیف گذراندم.بعد رفتم که چند تا سوال تستی را جواب دهم چهل تا را در سی دقیقه زدم.ساعت پنج بعد از ظهر بود و تازه رفتم که ریاضی را بخوانم .

بعد از سه ساعت درس خواندن از خانه بیرون رفتم تا قدمی بزنم ،ساعت هشت بود ،به پارک نزدیک خانه مان رفتم.باد طوری می وزید که انگار می گفت:” بچه برو خانه و درست رابخوان ! فردا امتحان داری “و صدای بلند کلاغ ها با صدای باد همراهی می کردو اضطراب من را چندین برابر می کرد .در راه برگشتن به خانه سوال ها و پاسخ ها را مرور می کردم. وقتی به خانه رسیدم ساعت نه بود .شام سبکی خوردم وب ا خودم گفتم که این قدر اضطراب نداشته باش وخوابیدم.صبح روز بعد…

 

انشا شماره 14 در مورد جلسه امتحان: 

 

جلسه امتحان واسه دانش آموزان که شاید بدترین و درعین حال دشوارترین مکان دنیاست .
فصل امتحانات که شروع میشه دردسر ما دانش آموزان هم شروع میشه ، هیچ تفریح و یا کاری،برایمان پیش نمی یاد ولی همینکه این فصل شروع میشه همه این برنامه ها بدونه هماهنگی و جالبتر از همیشه جلو راهمون قرار میگیره . بعضی وقتا خودمو به بی خیالی میزنم و به خاطره استرسی که سر جلسه امتحان بهم دست میده میشینم و فقط تمرکزم رو میدم به خوندن درس ، ولی خب بعضی اوقات نمیشه وسوسه میشم و وای به روز امتحان که وقتی میخام وارد جلسه امتحان شم همه استرسم اینه که ایا میتونم این درس رو قبول شم یا نه
خدا خیرشون بده این مراقبا رو آخهکسی نیست بگه عزیزان به اندازه کافی اینجا نگرانی و استرس موج میزنه اخه نمیشه شما با رفت و امدتون اونو بیشترش نکنین و یه جایی یه گوشه اروم بشینید .
جالب تر اینکه که وقتی سر جلسه هستی فقط به فکره یه امداد غیبی یا یه چیزی هستی که بهت کمک کنه ،و همش زیر چشمی به اطراف نگاهی میندازی و حسرت اونایی رو میخوری که سرشون پایینه و دارن مینویسن و با نگاهت بهشون میفهمونی که کمکت کنند یعنی تقلب برسونند

بعضی وقتا هم وقتی مراقب از کنارت میگذره یا نگاهت میکنه با چشمان و قیافه ای مظلوم نگاهی بهش میندازی تا شاید دلش به رحم بیاد و یه اشاره ای یا کمکی بهت بکنه ، یا لحظه ای که دبیر اون درس میاد میگه مشکلی ندارید و دانش اموزان ازش سوالایی می پرسن ویا میخان راهنمایی کنند که اصلا سردر نمیاری واسه کدوم سواله ، و یا وقتی تا میبینی که داره نگاهت میکنه سریع خودتو مشغول میکنی که مثلا دارم می نویسم .

اینجور وقتا که هیچی بلد نیستم یا چیزی به ذهنم نمیرسه فقط دوست دارم زمان امتحان تموم شه و بگن برگه ها بالا اخه خجالت میکشم زودتر برگه رو تحویل بدم اخه ازینکه برگه خالیمو مراقب نگاه بندازه خجالت می کشم ، یکی نیست بگه خب اخه ادم خجالتی بشین بخون که نه دیگه استرس روز و جلسه امتحان رو نداشته باشی و نه دیگه واسه اینکه کسی برگه رو نبینه مجبور شی تمام ساعت امتحان بشینی و وقتت رو تلف کنی

البته اتفاق افتاده بعضی وقتا هم که سوالا رو بلدم و مشغوله نوشتنم یهو وقت کم میارم
ولی خب تصمیم گرفتم دیگه اجازه ندم این استرس و ترس جلسه امتحان به سراغم بیاد و با خوندن و پشتکارم باهاش یه دوست خوب شم تا یه خاطره خب برام بمونه .

 

اگه دنبال نتیجه برای انشاتون میگردید میتونید از این نتیجه ها  استفاده کنید:

نتیجه شماره یک : امتحان دادن یکی از کارهای معمولی بعد از درس خواندن است که وقتی به اندازه کافی درس را یاد گرفته و به آن مسلط باشیم، جایی برای نگرانی ندارد. در واقع استرس برای افرادی است که خودشان هم نمی‌دانند چرا به مدرسه می ‌روند و درس می‌خوانند

نتیجه شماره دو:  ما هر روز مورد امتحان قرار می گیریم، گاهی از نظر علمی و گاهی در زندگی، مهم نیست که چه نمره ایی از این امتحان ها بگیریم، مهم این است که چه درسی از این امتحان ها گرفته ایم و با این فکر جلسه ی امتحان برایمان روز به روز تبدیل می شود به مکانی برای یادگرفتن نه برای ترس و اضطراب.

 

پایان مجموعه انشا جلسه امتحان صفحه 81 نهم کاری از گروه آموزشی درس کده

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *