خانه » مطالب درسی » انشا درباره ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم به صورت طنز و غیر طنز

انشا درباره ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم به صورت طنز و غیر طنز

انشا ماهی در حوض قالی
4.2/5 - (17 امتیاز)

در این مطلب از سایت برای شما کاربران عزیز مجموعه انشا ماهی در حوض قالی به صورت طنز و غیر طنز صفحه 55 کتاب نگارش پایه نهم را آماده و منتشر کرده ایم

 

از ميان موضوع هاي زير يكی را برگزينيد يک بار با فضای طنز و یک بار با فضای غیر طنز درباره ی آن بنویسید

 

نام انشا: انشا ماهی در حوض قالی

صفحه: 55 کتاب نگارش نهم

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( ارسالی از کاربران مژگان – طنز )

 

مقدمه : در خانه ی مادربزرگم قالی ای قدیمی و دستبافت وجود دارد که نقش و طرح های زیادی دارد و وسط آن حوض بزرگی است که یک ماهی قرمز در ان زندگی میکند.

 

بدنه: پولک های ماهی به رنگ قرمز روشنی است که هر چشمی را مجذوب خود میکند هر کسی که به خانه مادربزرگم می آید میگوید چه ماهی زیبایی در قالیتان است اما کسی از دل ماهی خبر ندارد او تنهاست. تنها در یک حوض آن هم وسط قالی.

او آرزو دارد به اقیانوس برود و در آب آن شنا کند و با هم نوعان خود زندگی خوبی داشته باشد. او بارها و بارها از خود میپرسد : چرا من باید در این قالی زندگی کنم؟ چرا اینقدر تنهایم ؟ چرا دیگران به جای من نیستند؟ ولی هیچوقت پاسخ پرسش هایش را پیدا نمیکند

 

در یکی از روزها صبر ماهی دیگر تمام شده بود او از این تنهایی کلافه بود او فکر میکرد میتواند از حوض درون قالی بیرون بیاید و به اقیانوس برود او تمام تلاش خود را کرد تا از آن بیرون بیاید ولی نتوانست.

او نا امید نشد و هر بار سعی میکرد از قالی بیرون بیاید ولی هربار نتیجه اش یکی میشد. کم کم امید خود را از دست داده بود و دیگر توانی برایش باقی نمانده بود .

او آخرین بار شانسش را امتحان کرد اما امید زیادی به ان نداشت همه ی توانش را جمع کرد تا بتواند کاری را که می خواهد بکند . . . . .

مدتی بعد او موفق شد او از حوض درون قالی بیرون آمد ولی دیگر توانی برایش باقی نمانده بود و همان جا با لبخندی بر لب جان به جان آفرین تسلیم کرد.

او خوش حال بود که توانست به آرزویش برسد

نتیجه : از آن به بعد هر کسی که به خانه ی مادربزرگم می آمد دیگر به آن قالی قدیمی اشاره نمیکرد چون که دیگر ماهی قرمزی نبود که جلب توجه کند

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 1 طنز )

 

مقدمه انشا ماهی در حوض قالی: به یاد می آورم که وقتی از روی قالی سالن پذیرایی خانه‌مان با نقش ماهی رد می‌ شدم و با جست و خیز از آن عبور می‌کردم، مادربزرگ به شوخی می‌گفت که مراقب باشم ماهی ‌ها را لگد نکنم. با این حرف مادربزرگ، شیطنتی خاص در ذهنم جای می‌گرفت که اتفاقا پایم را درست روی سر ماهی‌های قالی بگذارم و رد شوم…

 

بدنه انشا :

یک روز در حالی که از روی قالی پر از ماهی پذیرایی رد می‌شدم، احساس کردم پایم به آرامی گزیده شد. نگاهی به زیر پا انداختم، ماهی‌ها در جای خود بودند و حرکتی نداشتند. دوباره قدمی برداشتم، اما باز همان حس گزش پاشنه پایم تکرار شد.

به زیر پایم نگاه کردم، یکی از ماهی‌های قالی سر بیرون آورده و با نگاهی پر از شیطنت مرا می‌نگریست. فهمیدم که گزیدن پایم، کار همان ماهی در حوض رنگارنگ قالی بوده است. قدمی دیگر برداشتم و دوباره ماهی، گاز دیگری از پایم گرفت. این طور نمی‌شد! لباس‌هایم را در آوردم و به درون حوض قالی شیرجه زدم.

دنبال ماهی شیطون گذاشتم و می‌خواستم او را بگیرم. فرز و سریع از لابه‌لای تار و پود قالی پیش می‌رفت و ماهی‌های دیگر نیز او را تشویق می‌کردند. من هم سعی داشتم از میان تار و پود قالی شنا کرده و با کنار زدن رنگ‌ها، خودم را به ماهی برسانم. باید به او درس عبرتی می‌دادم.

 

نتیجه گیری این انشا :

به آن ماهی شیطون رسیدم و او را به دام انداختم. حالا باید از حوض قالی بیرون می‌آمدم. نفسم را حبس کرده و با یک حرکت به همراه ماهی که محکم در دستانم گرفته بودم، از حوض قالی بیرون پریدم. ماهی را در تنگ آب انداختم و از آن پس با خیال راحت از قالی سالن پذیرایی رد می‌شدم.

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 2 غیر طنز , قالب توصیفی )

 

مقدمه:  هر زمانی که خیلی حوصله ‌ام سر می‌رود، گوشه ای مینشینم و به طرح و نقش قالی خیره می‌شوم. در یک غروب پاییزی، به تماشای قالی نشسته‌ام. به نظر می‌رسد که در میان طرح و نقش رنگارنگ فرش، هزاران ماهی در حال شنا کردن هستند و این به یک چرخه بی‌پایان شبیه است. نمی‌دانم بافنده قالی، چطور این ماهی‌های سرگردان را در حوض عمیق قالی رها کرده که به هر سمت نگاه می‌کنم، بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود.

 

بدنه انشا:

به قالی مان که نگاه می‌کنم، هزاران هزار رنگ در تار و پود آن دیده می‌شود. این رنگ‌ها به شکلی خیال‌ انگیز کنار یکدیگر قرار گرفته و به نظر نمی‌رسد که هیچ چیزی بتواند بین آن‌ها فاصله بیندازد. گویی بافنده، رنگ‌ها را در هم تنیده و از آن‌ها چیزی مشترک و به هم پیوسته به وجود آورده است.

در مرکز قالی یک گل بزرگ دیده می‌شود و انگار ماهی‌ها دور آن طواف می‌کنند. یک بار چشمانم را می‌بندم و دوباره باز می‌کنم، به نظر می‌رسد که ماهی‌های قالی به سمت مرکز آن، در هجوم هستند. اگر بتوانم کمی خیال‌بافی بیشتر به تصویری که از قالی می‌بینم اضافه کنم، برخی از ماهی‌ها برجسته می‌شوند.

بعضی از آن‌ها سریع‌تر بوده و رنگ ابریشمین قالی انگار با تابش خود، به ماهی‌های نارنجی رنگ، قدرت بیشتری داده است. با خودم فکر می‌کنم که این ماهی‌ها چطور می‌توانند در حصار این حوض جای گیرند و همیشه در محدوده آن، سرگردان باشند.

 

نتیجه گیری انشا ماهی در حوض قالی:

ماهی‌ ها در حوض قالی با شکل دادن تصویری خیال‌انگیز، من را ساعت‌ها به خود سرگرم کرده و در عالم خیال فرو می‌برند. رنگ و طرح، خیال و نقش در قالی‌ها جریان پیدا کرده و در آن غروب پاییزی من را به دنیای خود میهمان کردند.

 

انشا کوتاه ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 3 طنز )

 

من یک ماهی زیبا با گلی هستم که در حوض قالی نقش بسته شده ام. گاهی اهالی خانه با پاهای بزرگ خود از روی من رد می شوند و من با تمام وجود خود بوی پای آن ها را حس می کنم. گاهی از سر بی حواسی روی من چای داغ می ریزند و من می سوزم و گاهی مادر خانه با طی و مواد شوینده به جان من می افتد و تمام تار و پود من را می شوید. البته شستن که چند دقیقه است.

دل و روده ی من را بیرون می آورد. هر بار که او من را می شورد انگار که یک لایه از من را نیز با خود می برد. من با اینکه تنها نقشی در قالی هستم اما انگار که من در میان این خانواده و همراه این مادر ایرانی زندگی می کنم و من نیز جزء اعضای آن خانواده هستم

 

انشا کوتاه ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 4 غیر طنز )

 

مقدمه: قالی ایرانی از زمان های قدیم تاکنون یکی از مرغوب ترین و زیباترین و پرنقش ترین و با کیفیت ترین قالی های جهان است. سالانه قالی های زیادی از ایران به سراسر جهان صادر می شود و بسیار ارزشمند می باشد.

 

بدنه انشا :

از زمان های قدیم طراحی نقش های زیادی مثل گل و لوزی و ماهی های رنگارنگ، درخت بار نگ بندی های متنوع و شاد مرسوم بود و هست. اما موضوع بحث امروز در مورد ماهی های رنگارنگ زیبایی است که گویی در چارچوب قالی مانند حوضی زیبا آن را قاب گرفته است و در حال شنا و بازگوشی اند. ماهی هایی که گویی زنان هنرمند با دستان جادوگرشان در قالی نقش بسته اند و به آن جان بخشیده اند و با تماشای آن انگار که ماهی های واقعی هستند و در حوض قالی در حال بازی کردن و بالا و پایین رفتن هستند انگار با دست می توان آن ها را در مشت خود گرفت و دوباره به حوض قالی بازگرداند تا برای خود ثابت شوند آن ها واقعی هستند.

 

نتیجه انشا ماهی در حوض قالی:

شاید تنها یک نقش و طراحی باشد اما چون یک زن با تمام ظرافت و زنانگی خود و با تمام عشق خود آن را رسم کرده گوی به او جانی داده و رجع به رجع آن را او بزرگ و پرورش داده است.

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 5 غیر طنز  )

 

مقدمه: قالی یکی از بهترین کالاهای صادراتی ایران به تمام نقاط جهان است سالانه تقاضای زیادی از ایران برای سایر کشورها میشود.

 

بدنه انشا: اما بحث ما امروز در مورد ماهی ای است که بر روی یک قالی در حوض نقش بسته اند، نقشهایی که هر کدام میتواند بیانگر موضوعی خاص باشد ماهی هایی که بر روی قالی نقش بسته اند انگار که به قالی جان داده اند و این نشان میدهد کسی که این نقش ها را بسته است با عشق و علاقه فراوان اینکار را انجام داده است گویی ماهی ها میخواهند با ما حرف بزنند این قالی که هزاران تارو پود دارد که هیچ فاصله ای با هم ندارند یک حوض آبی زیبا درست کرده است که ماهی های داخلش رو وقتی نگاه میکنم ساعتها من را سرگرم میکند و در عالم خیالم فرو میبرد.

 

نتیجه انشا : وقتی به حوضی که روی قالی نقش بسته نگاه میکنم به عالم خیال خودم فرو میروم که در این رویا ماهی ها مرا به دنیای خویش به داخل حوض دعوت کرده اند و ساعتها پایم را داخل حوض آب در کنار ماهی ها گذاشته ام.

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 6 طنز  )

 

مقدمه: زندگی با تمام خوبی ها و بدی هایش میگذرد بدون آنکه متوجه گذر زمان شویم و روزی میرسد که همه چیزش برایمان خاطره شده است.

 

بدنه انشا :

یک روز که از مدرسه به خانه برگشتم وقتی وارد خانه شدم با یک حوض پر از ماهی که روی قالی نقش بسته بود رو به رو شدم یک قالی زیبا با ماهی های قرمز کوچک که هرکدام برای خود داستانی داشتند.
چه صحنه زیبایی شده بود، روی قالی رفتم و ماهی های داخل حوض را لمس کردم یک دفعه یکی از ماهی ها بهم گفت پاتو از روی من بردار بوی پایت چندش آور است یادم افتاد که باید وقتی از مدرسه برگشتم جوراب هایم را در میاوردم و پاهایم را میشستم از خجالت داشتم آب میشدم ماهی به من گفت به خاطر این بودی بد پای توست که مادرت مجبور میشه من را با خشونت تمام با فرچه و تاید بشوره و تارو پودم را از آن روز به بعد من با احتیاط وارد خانه میشدم و پاهایم را میشستم.

 

نتیجه این انشا :

همه چیزهایی که آفریده شده اند حرفی برای گفتن دارند حتی نقش ماهی در حوض قالی که انگار دیگه یکی از اعضای خانواده من است و با من زندگی میکند و باید به نظرش احترام بگذارم.

 

انشا کوتاه ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 7 در دو قالب غیر طنز  و طنز  )

قالب غیر طنز :

 

فرش ایرانی در هرجایی از جهان زبان زد عام و خاص است.

زنان ایرانی با سلیقه های متفاوت و زیبای خود ، چنان نقش و نگارهایی روی فرش ها می اندازند که انسان متحیز میشود.

فرش هایی با طرح لوزی، گل های خندان و ماهی در حوض.

آری چنان طرح زیبایی به فرش میدهند که گویی یک ماهی در فرش قالی زندگی میکند.

زندگی کردن ماهی در حوض قالی یک معنی دارد آن هم به قدرت و زیبایی و سلیقه زنان ایرانی اشاره دارد

که چنان سلیقه به خرج میدهند و نقش و نگار ماهی روی فرش در تنگ آبی یا حوض می کشند

که گویی ماهی واقعا درون فرش زندگی میکند.

 

قالب طنز :

 

زندگی من درون حوضی است که روی گل قالی نقش گرفته است.

من ماهی کوچولویی هستم که روی گل قالی زندگی میکنم.

روزی صاحبان خانه و هزاران نفر دیگر روی من رد میشوند.

فصل خانه تکانی که می رسد مرا با انواع مواد شوینده و آب میشوزند.

هرچقدر داد و هوار میکنم فایده ندارد.

البته صاحب خانه منو تمیز میکند اما من تحمل ندارم.

زندگی من درون یک گل قالی بسیار زیباست.

زندگی در کنار خانواده ایرانی واقعا زیباست.

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 8 طنز  )

 

یک بار که حسابی جو گیر شده بودم و میخواستم درس بخونم، همه وسایل مطالعه رو آماده کردم، در اتاق رو بستم و به همه دستور دادم صداشون در نیاد.

کتابامو ردیف کردم جلوم و شروع کردم به خوندن.

یه خط از کتاب رو نخونده بودم که زل زدم به فرش اتاقم.

تازه متوجه شدم که اوه چقدر ماهی ریخته کف اتاقمو من ندیدمشون.

رفتم تو رویا که اگه من جای یکی از اون ماهی های روی فرش بودم چه حالی داشتم؟چکار میکردم؟ اصلا تو چه فازی بودم؟

یاد روزی افتادم که با اون جوراب های نشستم وارد اتاق میشدم.

حتماً ماهی میگفت ای وای باز این اومد، با اون جورابای بوگندوش الانه که بیهوشم کنه.

بعدم که کولمو پرت میکردم گوشه اتاق و یکی از اون ماهی ها رو زیر کوله سنگینم حبس میکردم.

یا اون موقع که فنجون قهوه رو ریختم روی فرش و مامانم با اب و صابون افتاد به جون لکه قهوه.

بیچاره ماهی که کل پولکاشو مامانم با جدیت تمام کند.

نمیدونم برادر کوچیکم کی اومده بود داخل اتاق ولی چنان داد زد تو گوشم که انگار خود ماهی ها، یه تنگ آب یخ ریختن رو سرم و گفتن داداش پاشو اشتب میزنی تو ماهی نیستی!

تازه فهمیدم چرا یه وقتایی مامانم زل میزنه به فرش، نگو داره از دست من با ماهی ها درد و دل میکنه!

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 9 غیر طنز – قالب مقاله – گذارش  )

 

از زمان های گذشته تا کنون ، قالی و قالی بافی یکی از هنرهای رایج در میان ایرانیان بوده است.

یکی از طرح هایی که در میان قالی بافان رواج بیشتری دارد طرح ماهی درهم است.

این نقش از اواخر دوره تیموری و اوایل دوره صفوی مورد استفاده بافندگان فرش بوده که به طرح هراتی نیز مشهور است.

اما اینکه چرا طرح ماهی در قالی های ایرانی تا این اندازه محبوب است را میتوان یک نوع باور باستانی دانست که در آن گفته می شود:

“زمین بر روی شاخ‌های گاوی قرار دارد و این گاو بر پشت یک ماهی ایستاده است.”

انشای ماهی در حوض قالی باعث شد من بیشتر به فرش هایی که در اتاق هایمان پهن است توجه کنم.

شاید تا قبل از این، هرگز انقدر دقیق به ماهی های که در کف اتاقم در گردش بودند نگاه نکرده بودم.

همیشه شنیده بودم که فرش ایرانی جایگاهی خاص و ویژه در دنیا دارد اما علت آن را نمیدانستم.

در واقع نمیتوانستم ارتباطی بین نقش های قالی پیدا کنم.

اما حالا که به زیبایی این طرح ها پی بردم، حالا دیگر حواسم هست که ماهی ها را در زیر پاهایم له نکنم و بیشتر به فرهنگی که در دل صنایع دستی و آثار فرهنگی کشورم هست توجه کنم

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 10 غیر طنز – قالب خاطره  )

 

مقدمه: زندگی ما انسان ها میگذرد بدون آن که متوجه شویم گذر زمان ما را را شکسته تر و با تجربه تر میکند.
زندگی با یادگاری های بزرگتر ها میتواند زیباتر شود و میتوان با نگاه به یادگاری ها به زندگی امید و به خود و به بقیه امیدواری داد

 

بدنه انشا :

یادش بخیر به خونه مادربزرگ که وارد میشدیم بعد از گذشت از درختان سر به فلک کشیده که پر از میوه بودند به حوض کوچک و دوست داشتنی اش میرسیدی که همیشه آبی صاف و زلال داشت مه دروت این اب زلال ماهی های قرمزی شناور بودند.
چه صحنه ای زیباتر ازین منظره زیبا، حوض کوچکی که وقتی درونش نگاه مینداختی سرشار از زندگی بود، سرشار از مهربانی هایی که مادربزرگ برای این ماهی های زیبا داشت.
خیلی مهربان بود ولی هرگز اجازه نمیداد به ماهی ها دست بزنیم.
صدایم میزند و از من میخواهد که به داخل بروم و کنارش بنشینم میروم، همینطور که قربان صذقه ام میرفت از خجالت سرم را پایین انداختم وای خدایا چه میدیدم قالی که تصویر آن ماهی های قرمز درون حوض بر روی قالی نقش بسته است.
چرا من تا به امروز این را ندیده ام. وقتی از مادربزرگ سوال کردم گفت که جهیزیه عروسیش است و از آن زمان دارد.
به ماهی های درون حوض دستی میکشیم چه هنرمندانه تصویرش حک شده است و چه زیباست.
با لبخند نگاهم میکند و میگوید اجازه اش را داری هرچقد که میخواهی آن را در دست بگیری
، چشمهایم را میبندم و خود را کنار حوض تصور میکنم. حوضی که با اب زلالی پر شده است و رنوی به رنگ اسمان دارد ماهی های قرمز در ان به اطراف شنا میکنند دست درون اب میکنم و با خنده آب را به اطراف میپاشم با صدای مادربزرگ از فکر بیرون میایم و می‌گوید اگه از ان قالی خوشت می‌آید دوست دارم ان را به عنوان یادگاری به تو بدهم تاهروقت نگاهی به آن می‌اندازی یادم کنی با خوشحالی قبول می‌کنم و سرمست ازین هدیه زیبا به خانه برمی‌گردم.

 

نتیجه این انشا : 

بعد از گذشت چندسال هنوز هم تصویر قالی همانطور زیبا و با زندگی پابرجاست و ماهی های در حوض قالی نیز شاداب و سرزنده هستند ولی افسوس که مادربزرگ نیست.
به یادش دستی بر ماهی در حوض قالی میزنم و فاتحه ای برای شادی روحش میفرستم بی شک او نیز همینجاست و به من و این تصویر لبخند میزند.

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 11 طنز )

 

در را که باز کردم و پا روی فرش اتاق گذاشتم یک لحظه زیر پایم خالی شد و شناور شدم، ترسیده بودم و حیرت زده اطرافم را تماشا می کردم، شکل حوضی که در وسط قالی بود پر از آب شده و من انگار پاهایم را درون یک حوض واقعی انداخته باشم حرکت آب را که با پاهایم برخورد می کرد حس می کردم.

لحظه ای سپری شد تا به آن احساس عادت کنم و متوجه اطرافم باشم بعد دستم هایم را درون آب حوض بردم و ماهی قرمز رنگ کوچک را در دست هایم گرفتم تا ببینم آن ها واقعی هستند یا فقط در خیال من؟!

حوض واقعی بود و همینطور ماهی های کوچکی که در آن در حال شنا کردن بودند، چند ماهی از کنار پایم در حال گذر بودند که برخورد پولک هایشان با پاهایم قلقلکم داد و خنده بر لب هایم آورد.

من و ماهی ها شروع کردیم به بازی کردن در حوض قالی، آن ها شنا کردند و من با دست هایم دنبال شان کردم و هنگامی که به آن ها می رسیدم و با دو دستم احاطه شان می کردم پولک های لیزشان به کمک شان می آمد و آن ها می توانستند به سرعت فرار کنند آن وقت بازی ما دوباره آغاز می شد و دوباره تلاش می کردم تا راهی برای برنده شدن بیابم.

چقدر با ماهی ها بازی کردیم؟! راستش یادم نمی آید اما زمانی به خودم آمدم که مادر در اتاق را باز کرد و با تعجب مرا نگریست، من روی فرش ایستاده نشسته بودم و هر بار دست هایم را دراز می کردم تا نقشی از ماهی قرمز که گوشه ی فرش بود را بگیرم.

نگاه مادر مرا به خودم آورد و این بار که در حوض قالی نگریستم دیگر نه حوضی بود و نه ماهی قرمزی، تنها نقشی از یک حوض زیبا همراه با ماهی های کوچک در درون حوض قرار داشت.

 

انشا ماهی در حوض قالی صفحه 55 نگارش نهم ( انشا شماره 12 غیر طنز )

 

آن روزی که برای خرید به نمایشگاه فرش رفته بودیم خیلی هیجان زده بودم که چه فرشی خواهیم گرفت، وارد دنیای فرش که شدم با بسیاری از فرش ها با نقش های مختلف روبه رو شدم که آدم دوست دارد همه آن ها را بخرد و هر روز یکی از آن ها را درخانه استفاده کند یا اینکه یک خانه خیلی بزرگ داشته باشم و تمام آن ها را برای خودم در هر گوشه داشته باشم ولی حیف که فقط می توانستیم یکی از آن ها را بخریم.

همینطور که در حال چرخ زدن بودیم ناگهان نگاهم به یک قالی افتاد به زور مادرم را کشاندم که به این سمت برویم، یک قالی با نقش ماهی های زیبا، گیر دادم که مامان باید حتما این را بخری، مادرم که خیلی از آن خوشش نیامده بود الکی به من گفت حالا بزار یه چرخ بزنیم، من گفتم نه همین و همین گیر داده بود، در آخر مادر یک فرش دیگر را انتخاب کرد آن دوران هرچقدر گریه کردم به حرف من گوش ندادند و یک فرش با نقش گل خریدند.

من تا یک هفته با آن ها قهر بودم تا اینکه مادرم قول داد که برایم یک قالی خواهد بافت با نقش ماهی، هرچند دار قالی من که قبلا هم روی آن قالی دار کرده بود کوچک بود ولی در عوض با دستان مادرم درست شده بود، خیلی هیجان زده بودم برای اینکه نقش ماهی در حوض بر روی قالی را ببینم هر روز به مادرم میگفتم پس کی زودتر تمام می شود، مادرم یک روز گفت بیا کمکم بباف تا زودتر تمام شود.

از آن روز به بعد من هر روز وقتی از مدرسه می آمدم اول کمک مادرم میکردم و مقداری از قالی را می بافتم، وقتی قالی تمام شد واقعا زیبا شده بود، چند ماهی قرمز زیبا داخل یک حوض بر روی قالی کوچک، آن قالی ماله خود خودم بود و روزهای اول اصلا از او جدا نمیشدم و به نقش های آن خیره میشدم.

انگار ماهی ها با من حرف میزدند خیلی خوب میشد اگر می توانستند حرکت کنند و زندگی کنند و همیشه دوست داشتم یک روز که از خواب بیدار می شوم این اتفاق بیافتد، از آن روزها خیلی میگذرد و من از آن روز که توانستم قالی ببافم عاشق نقش های قالی شدم و این را فهیمدم که نقش های قالی نوعی حس و جان دارند و با آدم حرف می زنند

 

انشا های کوتاه ارسالی از کاربران:

 

شماره 1 ( غیر طنز ) : محمد

قالی ها و فرش ها و نقش و‌ نگار هایشان می توانند هر چه باشند از گل و بلبل هایی که هر روز اطرافمان می بینیم تا ماهی هایی که یا در حوص های خانه مادر بزرگمان دیده ایم یا دریاها . ماهی هایی که روی فرشمان میبینیم ، یاد اور خیلی چیزها هستند؛ وقتی به آن ها می نگری انگار به ماهی های داخل حوض نگاه کرده ای و درکل نقش و نگار های روی فرش تاثیرات زیادی روی ما و روحیه مان میگذارند. می توانند به ما امید به زندگی دهند و شادمان کنند مثل ماهی قرمز های کوچک و میتوانند مارا بترسانند مثل حیوان هایی که از انها می ترسیم و یا می توانند حس شادابی و نشاط را در ما بر انگیزند که مثالش چیزی جز گل و بلبل نیست. خانه ماهی حوض است اما حال حوض قالی …

 

شماره 2 ( طنز ) : وستا

امکان ندارد در طول این همه سال تحصیل حداقل یک شب امتحانی را با ماهی های حوض قالی نگذرانده باشیم عجیب جذاب و دوست داشتنی می شوند! اصلا میدانی رفیق نمیدانم چه سر و رازی این شب امتحان که حتی شمردن گل های فرش و پولک های ماهی های قالی جوری به وجد می اوردت که گل طارمی به اسپانیا نمی توانست همچین هیجانی به ارمغان بیاورد و یا گل خداداد عزیزی به استرالیا. در ان لحظه دوست داری ماهی عای زیز قالی را که چشمت را در می اورند بشماری اما یک بند هم درس نخوانی…! و چه خاطرات طنزی که ما با این کاهی های جذاب نداریم.

شماره 3 ( غیر طنز ) : نازنین

ماهی ها ، همیشه اسیر دست ما انسان ها ، و چه حوض نقش بسته بر آغوش قالی هستند .
ماهی ای که در تنگ خانه جای داده و ماهی ای که در وسط حوض فرش اتاق برادر کوچکم جای گرفته است ، هر دو اسیر هستند، اما ماهی اتاق ، اسیر تر. چرا؟ چون دیگر امکان رهایی از قالی را نداشته و حتی نمی تواند با تکان داده باله هایش در دور حوض چرخیده و از آب جای گرفته داخل آن بخورد ، حتی نمی تواند قدمی تکان خورده و از غذاهای جای گرفته کنار حوض ، دانه ای بخورد ، حس می کنم همیشه گشنه و تشنه است ، اصلا چرا باید اینجا گرفتار باشد تا همیشه با لگد ها و بوی بد پا ها کماکان به لبخند دوخته شده اش ادامه دهد و خم به ابرو نیاورد؟ من خود و خوانده ام را گناهکار می دانم ، اصلا چرا باید این فرش را می خریدیم ؟ یا اصلا شرکت تولید فرش هایمان ، چرا باید این فرش را تولید کرده و به مغازه ای در شهر ما بفرستد ؟ کاش بتوانم آزادش کنم…

 

شماره 4 ( طنز ) : پانیذ

از شدت بیکاری و بی حوصلگی ، بر مبل نشسته و گل های قالی را میشمارم ، بر طرح های قالی، حوضی پیدا کرده و ماهی خیالی در آن زندانی می کنم و او نیز برای آزاد شدن از این سو به آن سو دست و پا میزند ، قضیه جدی شده و به حوض نزدیک تر می شوم ، چشمانم را تیز کرده و آماده باش می نشینم تا ماهی به کنج حوض برسد و شکارش کنم ، برای راحت تر شدن کارم ، چاقویی در دست گرفته و معتل میشوم ، سه ، دو ، و یک و ماهی به کنج حوض میرسد ، با خنده هایی خبیصانه به سمت حوض پریده و چاقوی در دستم را تند و تند روی ماهی میکشم و برای به دام افتادن ماهی ، تهدید های پی در پی ام را بلند بلند تکرار می کنم ، چاقو را بر قلب ماهی کشیده و قلبش را بیرون می آورم ، اما دریغ از آن که گل صورتی رنگ نقش بسته بر قالی را کنده و فوش های پیاپی مادرم است که چونان چاقویی بر قلب من در حال فرو رفتن است.

 

شماره 5 ( غیر طنز ) : امیرحسین

گره افکارم به یک دیگر گره خورده و از هیچ جهت نخ گره آن را پیدا نمی کنم تا با کشیدنش، خود را از این عذاب و بی حوصلگی نجات دهم.
بر مبل قهوه ای رنگ جنوبی خانه نشسته و یک دست را زیر چانه میزنم و سعی در پیدا کردن چیزی در میان گل های قالی دارم.
با نگاهی دقیق تر، تصویری در چشمانم می نشیند که عین واقعیت بوده و یا شاید از آن هم واقعی تر باشد، تصویری از همان ماهی قرمز رنگ سر سفره هفت سین پارسال که حال بر حوض آبی رنگ سمت چپ فرش خانه مان نشسته و خیره به من است، حس میکنم آب حوض به اتمام رسیده است، چرا که ماهی از این سو به آن سو پریده و بر آغوش فرش می رقصد، بی قرار است و باله هایش را تند تند و پس از دقایقی آرام آرام به حرکت وا می دارد تا به من نشان دهد در عذاب است.
با نگاهی خیره و دستانی کمین کرده، از مبل پایین آمده و چهار زانو بر لب فرش می نشینم تا با تور دستانم ماهی را به دام بیندازم.
چشمانم را ریز کرده و ماهی را به خوبی آنالیز می کنم، در دل می شمارم، یک، دو، سه و سپس با جهشی بلند دستم را روی ماهی میگذارم، پس چرا لزج بودنش دستم را قلقلک نمی دهد؟ دستانم را آرام آرام از فرش جدا کرده و پس از چند ثانیه شک زندگی، با فریاد مادرم چشم از خیره بودن به فرش برداشته و با تکان دادن سرم، خیالات را می پرانم.

 

انشا در مورد ماهی: پریناز

 

تنگ کوچکی دارم که در آن ماهی کوچولویی زندگی می کند  یک روز از ماهی کوچولو سوالی پرسیدم : ماهی کوچولو آرزویی داری که به اون نرسیده باشی؟

با این حرف من درد دل او نیز باز شد و گفت : می دانی تو صاحب بسیار خوبی هستی ، به موقع غذایم را می دهی ، به موقع آب تنگ را عوض می کنی ، با من حرف می زنی و خلاصه خیلی خوب از من مواظبت می کنی ، اما …!!!!

او وقتی به این جا رسید کمی مکث کرد و ساکت شد  انگار نمی خواست دیگر حرف بزند  به او گفتم : ادامه بده چرا ساکت شده ای ؟ من خیلی دوست دارم بدانم که تو چه آرزویی داری.

او گفت : من کسی را ندارم  که وقتی شما در مدرسه هستی ، با آن حرف بزنم و تنهایی حوصله ام سر می رود ،می شود یک ماهی دیگری بگیری تا بتوانم با آن بازی کنم و حرف بزنم

من با کمال میل قبول کردم و گفتم : فقط همین؟!ا

ماهی کوچولو لحظه ای مکث کرد و گفت : اگر یک خواسته دیگر هم داشته باشم ، قبول می کنی ؟

گفتم : بله ! چرا که نه !!!ا

در ادامه گفت : می خواهی یک ماهی دیگر بگیری  یه تنگ بزرگتر هم لطفا می خری ، چون در این تنگ کوچک دو ماهی جا نمی شوند

این را هم قبول کردم و باز از او پرسیدم : آرزوی دیگری نداری؟

گفت : نه ، آخر تو صاحب خیلی خوبی هستی و خدا جون مهربون تمام آرزوی هایم را با داشتن صاحب خوبی چون شما ، قبلا برآورده کرده است.

 

پایان انشا ماهی در حوض قالی

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *